مبلغ آزمون | |
|
تعداد سوالات | |
72 |
مدت زمان | |
30 دقیقه |
برندها به صورت ناخودآگاه پیامی را به مخاطبین خود منتقل می کنند. این ناخودآگاه در روانشناسی آرکتایپ نام دارد. در واقع آرکتایپ برند همان چیزی که باعث می شود، شما چیزی را بخرید و برای آن پول پرداخت کنید.
در دنیای برندینگ، آرکتایپ برند این قدرت را دارد تا هویت، صدا، شخصیت برند و همچنین نحوه ارتباط برند با مخاطبان را پیش بینی کند و نقش مهمی در استراتژی برند ایفا کند. چه از روی عمد هویت برند همسو با یک آرکتایپ خاص شکل داده شده باشد یا این امر کاملا اتفاقی رخ داده باشد، درک آرکتایپ های برند بسیار ضروری است. زیرا این آرکتایپ برند است که مشخص می کند چطور روی برند باید روی مخاطبان خود تاثیر بگذارد. همچنین برای توسعه روابط با معناتر بین برند و مخاطبان بسیار حیاتی است.
به سه علت شما باید از آرکتایپ برند استفاده کنید:
1. کسب و کار را میخواهید تازه راه بیاندازید و نمی دانید هویتی که مد نظر شما است چه خصوصیاتی دارد. مثلاً رنگ، فونت و هویت و ویژگی های آن چگونه باید باشد تا مشتریان شما بهتر جذب آن شوند.
2. کسب و کار شما پا گرفته است اما شما می خواهید ایمیجی که در ذهن مخاطبان شما شکل گرفته است را بهتر بشناسید. تصویری که در ذهن مشتریان شما شکل می گیرد، بسیار مهم است. شما می توانید با استفاده از پنل ارزیابی سازمانی و گروهی این مورد را بررسی کنید.
3. کسب و کار شما شکل گرفته است اما میخواهید مطمئن شوید که آرکتایپ درستی انتخاب کرده اید. ممکن است شما از ابتدا هدف و استراتژی ای برای آرکتایپ برند نداشته اید. اما اکنون می خواهید بدانید کدام آرکتایپ را در ذهن افراد از برند خود پر رنگ کرده اید. شما می توانید در تست آرکتایپ برند شرکت کنید و این موضوع را بررسی کنید.
با توجه به اینکه 12 آرکتایپ وجود دارد، نمی توان از همه آن ها برای یک برند استفاده کرد. بسیاری از شرکت ها یک آرکتایپ مرکزی و یک آرکتایپ تاثیر گذار دارند به نحوی که مورد اول اکثریت شخصیت برند آن ها را نشان می دهد و مورد دوم نقش یک یادآور را دارد. استفاده از آرکتایپ تاثیر گذار باعث می شود برند شما از سایرین متمایز باشد. در نتیجه تست آرکتایپ برند در سایت تست و تایپ بالاترین امتیازات شکل دهنده آرکتایپ مرکزی و آرکتایپ تاثیر گذار شما است. نمرات پایین آرکتایپ نشان دهنده آنتی پرسونای برند شما است و شما باید به صورت جدی از آن پرهیز کنید.
وقتی آرکتایپ برند شما مشخص شد باید تمامی سازمان از جمله افرادی که در بخش مارکتینگ حضور دارند که محتواسازان و بازاریاب های برند هستند، ملزم به رعایت پیام آرکتایپ برند می شوند، تا به صورت موثر مخاطب را با اصول هویت برند یا یک راهنمای برند جامع درگیر کنند.
چطور آرکتایپ برند به مخاطبان باید ارائه شود؟
آگاهی از آرکتایپ برند و آزموش تیم بازاریابی در راستای شخصیت و پیام برند دو رکن اساسی اجرایی شدن آرکتایپ برند است.
برندهای موفق یک حس هویت قوی دارند، حسی که منعکس کننده امیدها و آرزوهای مشتریان آن ها است. اما یافتن هویت برند، به ویژه به برای یک کسب و کار کوچک، می تواند مشکل و هزینه بر باشد. شناسایی آرکتایپ برندتان میتواند در وقت و هزینه تان صرفه جویی کند و شما را فورا در ارتباط با مخاطبتان قرار دهد.
مشاورین و شرکت های فعال در حوزه برندینگ پول زیادی می گیرند تا مشخص کنند مخاطب هدف شما احتمالا چه تیپ شخصیتی دارند. سپس آن ها یک استراتژی و هویت برای کسب و کار شما درست می کنند که با این تیپ ها همخوانی دارد و برای آن ها جذاب است. اگر بتوانید آرکتایپ هایی که بیشترین تناسب و همخوانی را با کسب و کار شما دارند پیدا کنید، در مسیر برقراری ارتباط بهتر با مشتریان خود قرار می گیرید.
چرا ما از برخی برندها استقبال می کنیم یا نسبت به آن ها وفاداری نشان می دهیم؟ جواب آرکتایپ های برند است. تقریبا تمامی برندهای تحریک کننده احساسات شخصیت خود را حول یک چهارچوب مشابه می سازند. گرچه تمامی برندها کسب و کارهایی هستند که با آن ها یک رابطه داد و ستد داریم (آن ها در قبال پول تان به شما چیزی می دهند)، ولی ما در مورد بعضی از برندها احساس ارتباط، وفاداری و در بعضی از موارد عشق می کنیم. دوست داشتنی ترین برندها با مخاطب خود در مقایسه با اکثر برندها در یک سطح عمیق تری ارتباط برقرار می کنند.
طبق گزارش ایت Netbase، برند Lego سومین برند محبوب در اروپا با 280314 اظهار عشق است. مقاله سایت Business Insider فهرست کامل 21 برند برتر این قاره را دارد.
تقریبا تمامی برندهایی که چنین ارتباطی با آن ها حس می کنید به شکل قدرتمندی یک آرکتایپ قوی دارند که حاصل ده ها تحقیق روانشناسی است.
آرکتایپ ها استادان تحریک خواسته مورد نیاز افراد هستند. آرکتایپ ها تجسم شخصیت این رفتارها هستند و یک نقشه راه فراهم می کنند که به برند این توانایی را می دهد تا با توجه به میل درونی افراد برای آن ها جذاب باشد.
آرکتایپ های برند امیال پایه انسانی هستند که هر کدام با یک آرکتایپ خاص مطابق دارد:
ضربان قلب شما برای بعضی بیشتر از سایرین می تپد. چون ما همه با یکدیگر فرق داریم، امیال ما متفاوت هستند. گرایش و میل اصلی من ممکن است نوآوری و در مقابل برای شما ممکن است آزادی یا تسلط باشد. زمانی که به رفتار و شخصیت های خاصی که امیال خاصی را افزایش می دهند توجه می کنیم، می توانیم درک کنیم چرا بعضی از شخصیت ها برای ما از سایرین جذاب تر هستند.
دو دلیل اصلی برای این وجود دارد که چرا باید بخواهید برند خود را با یک آرکتایپ تعریف کنید.
به همین علت است که آن ها به شکل غیر قابل باوری موثر هستند. آرکتایپ ها با استفاده از داستان، هنر، مذهب و افسانه ها الگوهای جهانی رفتاری را نشان می دهند که تمامی ما به صورت ذاتی آن ها را درک می کنیم. زمانی که این آرکتایپ ها و ویژگی های رفتاری هر کدام را دقیقا بررسی می کنیم، احتمالا متوجه خودتان، خانواده تان و دوستانتان خواهید شد.
چون آنها از قبل در ضمیر ناخودآگاه انسان برنامه ریزی شدند. ما فورا زمانی که رفتار یک فرد را می بینیم به فکر شخصیت آرکتایپ او نمی افتیم ولی به صورت ذاتی آن را درک می کنیم و برایمان آشنا به نظر می رسد. چون درک این آرکتایپ ها ذاتی است، ما می توانیم بسیار سریع زمانی که تجربه ای با سایرین شکل می دهیم با آن ها ارتباط برقرار کنیم (یا دوری کنیم).
چون این شناخت از قبل داخل مغز ما برنامه ریزی شده است، آرکتایپ ها زمان تعریف موقعیت برند شما و ویژگی های شخصیتی که مخاطب هدف تان با آن رابطه برقرار می کنند، ابزار فوق العاده مفید هستند. با این کار انگار در ذهن مخاطب خود نفوذ می کنید.
تاریخچه آرکتایپها چیست؟
افلاطون (فیلسوف یونانی) که در قرن 348 پیش از میلاد در آتن زندگی می کرد، در زمان صحبت در مورد «شکل های شهود» به عنوان قالب های درک شهودی ایده آرکتایپ ها را بررسی کرد. روانشناس سوئیسی کارل یونگ اصطلاح «آرکتایپ»را در ارتباط با موضوع شخصیت باب کرد. او گفت ما همه یک «ناخودآگاه جمعی» داریم که تجربه ها و احساسات را هدایت می کند و منجر به شکل گیری الگوهای متداول رفتاری می شود. به عبارت دیگر، ما با غرایز و درک مشابه ناخودآگاه الگوهای رفتاری زاده می شویم و زمانی که آن ها را می بینیم، می شناسیم.
مارگارت مارک و کارول اس. پیرسون در کتاب سال 2001 خود به اسم «قهرمان و یاغی: ایجاد برندهای خارق العاده از طریق قدرت آرکتایپ ها» نوشتند «آرکتایپ ها ضربان قلب یک برند هستند چون یک معنا را انتقال می دهند که باعث می شود مشتریان با محصولات به نحوی ارتباط برقرار کنند که انگار به نوعی در واقع موجوداتی زنده هستند، آن ها با برند یک رابطه شکل می دهند و برای آن اهمیت قائل می شوند.» همانطور که می توانید ببینید، آرکتایپ ها موضوعی که بعید است فهمیده شود نیستند، بلکه شناخته شده اند و شواهد علمی برای پشتیبانی از آن ها وجود دارد.
ما می دانیم که با بعضی از برندها ، ارتباط های عاطفی شکل می دهیم، با وجود این حقیقت که رابطه مان براساس یک داد و ستد است.
همچنین می دانیم دلیل این که چنین احساسی داریم براساس شیوه ارتباط و تعامل برندها با ما است و آن ها حداکثر استفاده را از علم آرکتایپ ها می برند. یقیناً در زندگی روزمره خود اصطلاح «آرکتایپ» را نمی شنوید، ولی با این حال روی محتوای جیب شما، کیف باشگاه ورزشی یا حتی مسیر رانندگی شما تاثیر گذاشتند.
طبق گفته استاد دانشگاه هاروارد جرالد زالتمن، 95 درصد تصمیم های ما برای خرید در ضمیر ناخودآگاه مان گرفته می شود که آمار قابل توجهی است. به عبارت دیگر برندهایی که یک شخصیت آرکتایپی قدرتمند دارند و با مخاطب خود در یک سطح احساسی رابطه برقرار می کنند، به نسبت رقبای خود مزیت قابل توجهی دارند.
خیلی پیش از آن که کارشناسان برندینگ و بازاریابی به موضوع آرکتایپ ها توجه کنند، داستان گویان و فیلمسازان محبوب ترین کتاب ها و فیلم های جهان را با شخصیت های آرکتایپی خلق کردند.
موارد زیر نمونه اندکی از آن ها هستند.
ایندیانا جونز به عنوان آرکتایپ جستجوگر.
شخصیت هدایت گر یودا در سری فیلم های جنگ ستارگان به عنوان آرکتایپ فرزانه.
شخصیت ماکسیموس در فیلم گلادیاتور به عنوان آرکتایپ قهرمان.
بنیاد تمامی این شخصیت های دوست داشتنی براساس مفهوم آرکتایپ ساخته شده اند چون داستان گویان می دانستند غریزه شهودی شما با آن ها سریعا ارتباط برقرار می کنند.
داستان گویی به آن ها زندگی بخشیده است و بدین طریق شخصیت آن ها یک احساس را درون شما بر می انگیزد و به شما اجازه می دهد با شخصیت یک رابطه شکل دهید.
به همین دلیل است زمانی که ایندیانا جونز در خطر است به شما استرس دست می دهد یا آرزو می کردید با یودا آشنا بودید تا از او سوال بپرسید یا چرا پیروزی خونین ماکسیموس را جشن می گیرید.
مفهوم آرکتایپ توسط کارل یونگ مطرح شده است. آرکتایپ ها الگو های روان انسان هستند که به صورت ناخودآگاه در ذهن افراد وجود دارند و وقتی آن نشانه ها و نماد ها را ببینند ناخود آگاه نسبت به آن ها عکس العمل نشان می هند. به همین علت به اعتقاد یونگ این نماد ها ناخودآگاه جمعی تمامی افراد روی کره زمین است. به عبارت دیگر، نظریه او این بود که زمانی ما فیلم می بینیم یا کتاب می خوانیم، این آرکتایپ ها دلیل گرایش ما به دیدن شخصیت های مشابه با خودمان مانند نمونه های کلیشه ای مانند قربانی، قهرمان و شرور، در آثار ادبی و شکل های هنری است. ریشه های آرکتایپ ها به افسانه های یونان بر می گردد. روانشناس کارل یونگ که در اوایل قرن بیستم آن ها را مطرح کرد، این احساس پایه انسانی باعث تولد آرکتایپ شد. ما همه امیال پایه انسانی داریم. خواستن یا نیاز به آن ها به ما یاد داده نشده است. ما فقط انجام می دهیم. این امیال غریزی و بدوی هستند. مطمئن هستم می توانیم حرف من را متوجه شوید. چرا بسیاری از فیلم ها ظاهرا در خود یک شخصیت تکراری دارند؟ یعنی یک قهرمان سرسخت با گذشته دردناک. عاشق دمدمی که نمی تواند کاری را درست انجام دهد. پلیس باهوشی که اندوه خود را در مشروب غرق می کند. این شخصیت ها ظاهرا همیشه در کتاب ها و فیلم ها و به شیوه ای که ما مردم واقعی را نیز دسته بندی می کنیم، ظاهر می شوند.
روانشناس معروف کارل یونگ عقیده داشت که برخی از شخصیت های داستانی فورا برای ما آشنا به نظر می رسند چون آن ها شخصیت هایی ابتدایی و غریزی هستند یعنی بخشی از «ناخودآگاه جمعی» که در بین تمامی ما مشترک است. این شخصیت های همیشه بیش از حد آشنا آرکتایپ های یونگ نامیده می شوند. آرکتایپ های یونگ توسط تمامی گروه های مختلف بررسی و پذیرفته شده اند، از معنوی گراهای عصر جدید و زیست شناسان گرفته تا حتی متخصصان برند.
اشتباه برندهای با تجربه کمتر همین جا است.
اگر نمی خواهید کسب و کار دیگری باشید که در بازار بر سر قیمت، امکانات و مزایا رقابت می کند، باید در یک سطح عمیق تر با مخاطب خود ارتباط برقرار کنید.
برند شما به یک شخصیت واقعی با یک تن صدا نیاز دارد. برندهای با تجربه کمتر ممکن است ویژگی هایی را انتخاب کنند که به تصورشان مخاطب هدف با آن ها ارتباط برقرار می کند. ولی آرکتایپ ها شخصیت های کاملا شکل گرفته ای با یک دیدگاه نسبت به زندگی، یک نظر در مورد دنیای اطراف و باورهای محکم هستند که به برندها به نحوی اجازه ارتباط می دهند که انگاری انسان هستند.
اگر می خواهید برای همگان جذاب باشید، باید این نکته را بدانید...
همانطور که یک ضرب المثل قدیمی می گوید «اگر سعی کنید همه را راضی کنید، در نهایت هیچ کس را راضی نمی کنید.». برندهای عالی روی یک آرکتایپ تمرکز می کنند. ممکن است وسوسه شوید برای بیان فردی گرایی برند خود از ویژگی های چند آرکتایپ استفاده کنید ولی باید متوجه عواقب یک «برند آشفته» باشید.
با مراجعه به کتاب «قهرمان و یاغی» متوجه تحلیلی می شویم که نشان داد ارزش برندهای با هویت های آرکتایپی «با تعریف دقیق» در طول شش سال به نسبت «برندهای آشفته» یا برندهای دارای مشخصه های آرکتایپ های متعدد و متفاوت، 97 درصد بیشتر شده است.
نتیجه اخلاقی داستان؟ بدانید چه کسی هستید، مخاطب خود را بشناسید و سعی نکنید همه را راضی کنید.
سعی کنید بیشتر به مخاطب خود گوش کنید تا آرکتایپ شما موثرتر باشد.
چون آرکتایپ ها تمامی شخصیت ها را نشان می دهند، پس آن ها مشتری شما و همچنین برندتان هستند.
نکته مهم شناسایی شخصیت مشتریان تان و سپس در یک سطح قرار دادن برندتان با آرکتایپی است که بیشتر از همه برای امیال داخلی مشتری تان جذاب است (آن ها اغلب اوقات یکسان هستند ولی همیشه اینطور نیست).
به عنوان مثال مخاطب شما ممکن است آرکتایپ «فرد معمولی» باشد، ولی بخواهید برند شما آرکتایپ «جستجوگر» داخل آن ها را جذب کند. در این مورد، برند شما باید بیشتر با آرکتایپ جستجوگر همخوانی داشته باشد و از شخصیت امکان برقراری ارتباط برای تحریک میل به جستجو درون آن ها استفاده کند.
یک هویت آرکتایپی آشکار، نه تنها برای محصول، بلکه برای شرکت نقش یک «جذب کننده عجیب» را دارد که اجازه به شکل گیری یک الگوی منظم حتی در شرایط آشفته می دهد....عموم کارشناسان روانشناسی سازمانی امروزه عقیده دارند جذب کننده عجیب در یک شرکت ارزش آن است نه الزاما ارزش های اظهار شده، بلکه ارزش های واقعی اش.
ما علاوه بر درک این موضوع می گوییم بنیاد این ارزش ها آرکتایپی است که آن ها را تعریف می کند. بنابراین، این ساختار آرکتایپی یک سازمان است که جلوی از مدار خارج شدن آن یا تمام شدن سوختش را می گیرد.
از آرکتایپ ها در برندینگ برای هدایت و تقویت داستان یک برند استفاده می شود. انتخاب یک آرکتایپ می تواند به برند شما در ایجاد روابط معنابخش با مشتریان بالقوه و فعلی کمک کند.
همچنین راهی عالی برای متمایزسازی آن در یک محیط شلوغ و به جا گذاشتن یک تاثیر با دوام روی خریداران بالقوه است.
در مورد آن فکر کنید، شخصیت سیمبا در شیرشاه، فرودو بگینز هری پاتر و شجاع دل چه وجه شباهتی دارند؟ آن ها همگی قهرمان هستند و شجاعانه برای منفعت عموم می جنگند که معمولا به بهای خودشان تمام می شود.
قهرمان فقط یکی از آرکتایپ هایی است که در ادبیات، فیلم ها و سریال های تلویزیونی استفاده شده است. آرکتایپ ها یک بخش مهم از داستان گویی هستند چون آن ها عواطف را بر می انگیزند و یک رابطه شخصی بین شخصیت ها و مخاطب شان به وجود می آورند.
با آرکتایپهای برند بیشتر آشنا شوید :
آرکتایپ ها به طور متداول با شخصیت های یک داستان در ارتباط قرار می گیرند. گرچه، آن ها اغلب اوقات با موضوعات و عواطفی مرتبط هستند که فراتر از مرزهای یک نوشته است. طبق گفته کتاب «آرکتایپ ها در برندینگ: آرکتایپ ها یک الگو از ایده ها و شیوه تفکر را نشان می دهند که در گذر زمان، نسل ها و فرهنگ ها نامتناقض هستند.»
آرکتایپ ها به مرور زمان ثابت باقی می مانند چون آن ها ارزش ها، ویژگی ها و انگیزه هایی را نشان می دهند که در ذات انسان قرار دارند.
به عنوان مثال، افراد دائما از قهرمانان الهام می گیرند. قهرمانان شجاعتی را نشان می دهند که درون هر کدام از ما وجود دارد. برندهایی مانند نایکی که از آرکتایپ قهرمان استفاده می کنند، به ما الهام می دهند تا یک مدل قدرتمندتر و شجاع تر از خودمان شویم.
ممکن است ظاهر کفش های نایکی به مرور زمان تغییر کند، ولی قهرمانان همیشه باعث می شوند انسان ها بدون توجه به تاریخ و سال احساس قدرت و انگیزه کنند.
قهرمان فقط یکی از دوازده آرکتایپی است که برای هدایت شخصیت های یک برند مدرن استفاده می شود. این دوازده شخصیت ابتدا در کتابی به اسم «قهرمان و یاغی» به تصویر کشیده شدند که سال 2001 به قلم کارول اس. پیرسون و مارگارت مارک منتشر شد.
این کتاب نشان می دهد چطور از داستان های آرکتایپی می توان برای ایجاد یک هویت قدرتمند هم به صورت داخلی و هم خارجی استفاده کرد. همچنین در مورد استفاده اشتباه از آرکتایپ ها هشدار داده و توضیح می دهد کجا و چطور هر شخصیت می تواند سقوط را تجربه کند.
همانطور که در بالا ذکر کردیم، آکارتایپ ها با امیال جهانی انسان در ارتباط هستند. آن ها تلاش برای جذب مشتری و پیشنهادات ارزش را به یک شخصیت قابل درک برای مردم تبدیل می کنند. چنین تعریفی خیلی شیرین به نظر می رسد ولی تا الان باید به فکر این سوال افتاده باشید: چه ارتباطی بین آرکتایپ ها و اهداف کسب و کار وجود دارد؟
از نظر ما پرسیدن این سوال اشکال ندارد. برای درک اهمیت آرکتایپ های برند برای هدف نهایی تان، این سه مزیت برندسازی (برندینگ) آرکتایپی را در نظر بگیرید:
در این فکر هستید که در یک بازار شلوغ و اشباع شده چطور از سایرین متمایز باشید؟ یک آرکتایپ قدرتمند می تواند پاسخ حل این مشکل باشد. آرکتایپ ها به شما این انگیزه را می دهند به ریشه های برند خود نگاه عمیق تری بیاندازید و علت تمام کارهای خود را پیدا کنید.
مردم، مکان ها و ایده هایی که باعث شروع شکل گیری برند شما شده اند، واقعا بی همتا و خاص آن هستند. به یاد آوردن این قضیه به ویژه زمانی که بین برند دیگری در حوزه فعالیت تان و شما یک آرکتایپ مشابه وجود دارد، مهم است.
اگر سعی به متمایز بودن دارید، مهم است به یاد داشته باشید که دی ان ای که برند شما را ساخته است یک الماس نایاب است.
آرکتایپ ها شرایط را برای تجربه ها و روابط با مشتریان به وجود می آورند. به عنوان مثال، یک برند با آرکتایپ حامی یک شخصیت حمایت گر، مفید و شخصی را نشان می دهد. زمانی که این ویژگی ها شکل گرفتند، یک مشتری برای تجربه های بعدی برند انتظاراتی را به وجود می آورد. امیدواریم، برند این انتظارات را بر آورده سازد.
زمانی که این انتظارات برآورده شود، یک مشتری اعتماد به شما و ارزشی که ارائه می دهید را یاد می گیرد. تجربه های تکراری و ثابت بنیاد شکل گیری یک پایگاه مشتری وفادار هستند.
قدرت آرکتایپ ها این است که می توانند به ویژه در ارتباط با نیازها و خواسته های مخاطبان شما قرار گیرند. چه مشتریان به دنبال نوآوری، انگیزه یا خلاقیت باشند، یک آرکتایپ برای آن وجود دارد. به عبارت دیگر، برندها از آرکتایپ ها برای ایجاد ارتباط بین نیاز یک مخاطب و محصول خود استفاده می کنند. این قضیه به آن ها کمک می کند متوجه شوند چرا محصولشان می تواند اهداف شخصی شان را ارتقاء بخشد و منجر به برقراری ارتباط قدرتمند و اصیل تر با مشتریان شود.
پیدا کردن آرکتایپ مناسب برای برندتان در ایجاد هویتی که قابل ارتباط، نامتناقض و بی همتا حس شود حیاتی است. در ادامه همانطور که در مورد این 12 آرکتایپ با اطلاعات بیشتری آشنا می شوید، آن هایی که بیشتر مناسب برند شما هستند را در نظر بگیرید. تست آرکتایپ برند به شما کمک خواهد کرد تا به طور دقیق متوجه شوید کدام آرکتایپ برای شما مناسب است؟
یک برند قهرمان می تواند احساس نیروبخشی، قدرت و انگیزه را در مشتریان به جا بگذارد. علاوه بر این، یک آرکتایپ قهرمان در مورد به وجود آوردن تغییر مثبت در دنیا است. یک برند برای قهرمان بودن باید تعقیب کنندگان خود را به تقویت خود انضباطی و غلبه به چالش ها تشویق کند.
گرچه حواستان به بیش از حد رفتار غیر دوستانه یا خودخواهی باشد.
مرموز. پتانسیل. تحول. این ها ویژگی هایی است که در درون آرکتایپ جادوگر وجود دارد که به واسطه شهودی بودن و داشتن کاریزما شناخته شده است. آرکتایپ جادوگر به نسبت آفرینش گر کمتر متداول است ولی حس مشابهی از نبوغ و خلاقیت را در خود دارد. از جمله برندهای جادوگر می توانیم دیزنی، مک اپل، AXE TED و ایکس باکس را نام ببریم.
خلاق بودن مهم است ولی مطمئن شوید حس واقع گرایایی و قابل دستیابی را حفظ کنید.
نابودگر یک آرکتایپ جالب و دوست داشتنی است. چه استفاده از کلمات توهین آمیز در رسانه اجتماعی یا چاپ یک تبلیغ خطرناک باشد، آرکتایپ نابودگر از هنجارهای اجتماعی پیروی نمی کند.
در حقیقت این آرکتایپ برای ایجاد شوک و ترس زندگی می کند. هارلی دیویدسون، Oskar Blues Brewing، Nasty Gal و Virgin تمامی نمونه هایی از برندهایی هستند که علیه وضع کنونی بر می خیزند. حرکت در مسیر یاغی بودن خوب است. احتمالا با استفاده از این آرکتایپ به فردی توهین می کنید ولی فقط مطمئن شوید این فرد مخاطب هدف شما نیست.
برندهای جستجوگر برونگرا، ماجراجو و شجاع هستند. شرکت هایی مانند پاتاگونیا، REI و Topo Designs نمونه های عالی از برندهای جستجوگر هستند. با آن که آن ها در مورد محصولات و ماموریت های خود رفتار ماجراجویانه ای نشان می دهند، ولی همچنین الهام بخش مشتریان شان در ایجاد مسیرهای جدید و رفتار شجاعانه در قبال ناشناخته ها هستند. از مشتریان دعوت کنید در مسیرتان به شما ملحق شوند ولی به آن ها کمک کنید در این مسیر پیش بروند تا در ادامه احساس بیرون گذاشته شدن نداشته باشند.
فرزانه مانند یک دوست هوشمند و قابل اعتمادی است که می توانید همیشه به او تکیه کنید. گوگل و وال استریت جورنال نمونه هایی از برندهای فرزانه هستند که مردم برای کسب اطلاعات به آن ها رو می آورند. اپرا، ماری فرلئو و پادکست Dear Sugars همچنین شخصیت هایی هستند که چنین ویژگی هایی را در خود دارند گرچه در مسیر رشد شخصی و خود بهبودی است.
در نتیجه، این شخصیت ها یک هدف مشترک دارند: درک دنیا در حین به اشتراک گذاری دانش در طول این سفر. از تلاش برای از بیش از حد باهوش بودن دوری کنید چون حس پایین تر بودن به مشتریان شما دست می دهد.
برندهای معصوم ساده، بی خیال و شاد هستند. در نتیجه، آن ها شخصیتی هستند که افراد زمانی که نیاز به روحیه تازه، ذهنیت مثبت و شفاف دارند به آن ها رو می آورند. با این حال، آن ها شروطی را در نظر می گیرند که مردم می توانند به آن ها اعتماد کنند.
برندهای فعال در زمینه غذا، سلامت و مقاومت اغلب اوقات معصوم هستند. به عنوان مثال برندهایی مانند نسل هفتم، Dove، The Honest Company و Warby Parker را در نظر بگیرید. برندهای معصوم اغلب اوقات یک ساختار پشتیبان ندارند، بنابراین از تعریف ارزش های خود و ایستادگی برای آن ها مطمئن شوید.
همانطور که باید از اسم آن حدس زده باشید، آرکتایپ آفرینش گر یک هنرمند است. آرکتایپ آفرینش گر که به عنوان سازنده نیز شناخته می شود ویژگی نوآوری و کشف را درون افراد لمس می کند. Lego برندی است که به واسطه آرکتایپ آفرینش گر خود شناخته شده است.
Lego به دنبال تعریف مجدد احتمال های انسانی از طریق بازی خلاقانه است که پتانسیل یک کودک را وسعت می بخشد. آفرینش گر تمامی چیزهای هنرمندانه را جشن می گیرد ولی همچنین تعهد به حقیقت و صداقت را حفظ می کند.
حاکم مانند یک رهبر یا شاه آرکتایپی است که مسیر را برای سایرین صاف می کند. اکثر اوقات، برندهای حاکم روی به وجود آوردن کلاس و منحصر به فرد بودن توجه دارند. به همین دلیل است که برندهای حاکم اغلب اوقات کالاهای لوکس می سازند مانند مرسدس یا رولکس. یک آرکتایپ حاکم می تواند یک روش قدرتمند برای ایجاد حس نایابی باشد. گرچه، برندها باید حواسشان به این باشد که چطور این حاکم می تواند به عنوان بیش از حد منحصر به فرد یا خودنما دیده شود.
آرکتایپ حامی دقیقا همان چیزی است که اسم آن نشان می دهد یعنی پرورش دهنده، کمک کننده (مفید) و بشردوست. حامی اغلب اوقات دوش به دوش آرکتایپ قهرمان قرار می گیرد، چون آن ها میل مشترک به ایجاد یک دنیای بهتر دارند. برندهای حامی شامل برندهایی مانند کفش های TOMS، Johnson & Johnson و St. Jude’s Hospital می شوند. زمانی که یک حامی هستید، مهم است قدرت و توانمند بودن خود را نشان دهید.
ما همه با اصطلاح «پسر یا دختر همسایه» آشنا هستیم. دقیقا شخصیت معمولی در همین مورد است. «معمولی» متواضع، دوستانه و کاملا در مورد کیفیت و کمیت است. هدف این آرکتایپ یک فروش سریع نیست. بلکه، آن ها ترجیح می دهند بنشینند، درب یک نوشیدنی را باز کرده و کمی در مورد زندگی صحبت کنند.
بهترین نمونه ها از برندهای معمولی عبارتند Levi’s، IKEA و Budweiser. ظاهرا تمامی جهان با آرکتایپ معمولی ارتباط برقرار می کنند ولی همچنان نیاز به پیدا کردن یک مخاطب هدف دارد تا پیام رسانی هدفمند و خاص خود را حفظ کند.
همه عاشق دلقک هستند. دلقک به دنبال پراکنده کردن شادی از طریق طنز و سرگرمی است. کلید بازاریابی موفق یک برند دلقک سرگرم کننده بودن است. Dollar Shave Club یک نمونه مدرن و عالی از این است که چطور ویدئوهای خنده دار می تواند آگاهی از برند را اشاعه دهد و در همین حین باعث خنده مردم شود.
دلقک گاهی اوقات می تواند یک جوک را فراتر از حد خود ببرد، بنابراین برندها باید مطمئن شود که طنز و شوخ طبعی آن ها ملموس و منطقی باقی می ماند.
صمیمیت یک نیاز ضروری انسان است. برند عاشق به دنبال برقراری ارتباط با این نیاز است و محصولات و خدماتی به اشتراک می گذارد که باعث نزدیک شدن افراد به یکدیگر شود. برندهایی مانند شکلات Dove یا شراب Barefoot در این دسته قرار می گیرند. ویکتوریا سکرت و مجله Cosmopolitan نمونه های مشهور دیگری از برندهای عاشق هستند.
یک عیب عاشق این است که گاهی اوقات به عنوان بیش از حد بدون توجه به خود و پیروی نکردن از طبیعت انسانی دیده می شود که می تواند باعث ایجاد ارتباط سخت با آن ها شود.
شناسایی آرکتایپ برندتان شخصیت برند شما را تقویت و هدایت می کند تا پایگاه مشتری ایده آل خود را جذب کنید.