1398/12/25 12:26 PM - 4 سال قبل
زندگی در دنیای پیچیده امروزی هر روز ما در معرض بحران ها و مشکلاتی قرار میگیریم که باید با همدیگر همدلی کنیم. برای کاهش اثرات آن ها از نظر روحی آماده باشیم. یکی از مواردی که می تواند به ما در مدیریت احساسات و هیجانات مان کمک کند، هوش هیجانی است و یکی از مهمترین ابزارهای هوش هیجانی همدلی است. همدلی یکی از مهمترین فاکتور های ارتباط موثر ما با اطرافیانمان است و اگر ما آن را فرا بگیریم می توانیم در مدیریت هیجانات خود موفق باشیم.
وقتی فردی بتواند احساسات دیگران را تشخیص دهد، خود را به جای آن ها بگذارد و حالات هیجانی و احساسی آن ها را درک کند، به چنین تجربه ای همدلی می گویند. در همدلی ما قرار نیست احساسی شویم، فقط قرار است بفهمیم فرد مقابل ما چه زاویه دیدی دارد و چه احساساتی را تجربه می کند.
شاید به نظر آسان برسد که بخواهیم با دیگران در موقعیت های گوناگون همدلی نشان دهیم، اما در عمل وقتی در موقعیت قرار میگیریم، دقیقاً نمی دانیم چه باید بکنیم. در این جا اصول همدلی را به شکلی عملی و گام به گام همراه با مثال شرح می دهیم. در واقع مثل یک پزشک باید باشید که بیماری را تشخیص می دهید و کمک می کنید تا بهترین درمان انجام شود.
در گام اول باید فردی را که می خواهیم با او همدلی کنیم خوب مشاهده کنیم. تن صدا، لحن صحبت کردن و مکث های او را زیر نظر بگیریم.
مثال اول: فردی را تصور کنید که به نظر نا آرام میرسد. چشمانش به طور قابل توجهی گشاد شده است. دستانش را به هم میمالد. مرتباً لبانش را می گزد و با نگرانی به تلفن یا آیفون نگاه می کند.
مثال دوم: فردی است که با صدای بلند صحبت میکند، صدایش میلزرد، تند و با فشار حرف میزند و پرخاش می کند.
مثال سوم: فردی است که دستانش را به هم میفشارد، مرتب می نشیند و باز بلند میشود. از لحاظ جسمانی راحت و عادی به نظر نمیرسد.
مثال چهارم: فردی است که لحنی گله مند دارد، پکر به نظر میرسد و مدام شکوه میکند که این وظیفه پدر و مادر است که از فرزندانشان حمایت مالی کنند و اگر نه به آن ها پدر و مادر نمی گویند.
در این مرحله شما باید تشخیص دهید که فرد چه حالت روحی و روانی دارد. آیا فرد عصبانی، مضطرب، نگران، وحشت زده، نا امید و یا در مانده است؟ برای روشن شدن موضوع به مثال های بالا دقت کنید. حالات را در زیر برای شما نوشته ایم. ببینید که آیا شما توانسته بودید درست حدس بزنید؟
مثال اول: فرد مضطرب نگران است.
مثال دوم: فرد ناراحت است.
مثال سوم: فرد خشمگین است.
مثال چهارم: فرد ناراضی است
در این مرحله باید بفهمیم چه چیزی باعث به وجود آمدن آن حالت روحی در فرد بوده است. ذهنیت ها، باورها و توقعات می توانند عوامل به وجود آورده هیجانات روحی در افراد شوند.
مثلا در مثال چهارم توقع فرد است که فکر می کند والدین باید فرزندانشان را حمایت مالی کنند.
هر موضوع و یا مساله ای که برای هر فردی رخ می دهد ممکن است هزاران دلیل برای آن وجود داشته باشد. اما ما باید دقیقا بفهمیم که علت اصلی برای فرد مقابل ما چه بوده است.
در مثال اول که فرد مضطرب از دیر رسیدن همسر خود است، عللی مانند معتاد شدن، تصادف و یا خیانت همگی میتوانند به نوعی دلیل دیر رسیدن و علت اضطراب فرد باشند.
در مثال دوم که فرد از نرسیدن به سر قرار ناراحت است نیز ممکن است دلایل زیادی داشته باشد. مثلا او فکر میکند بقیه به او برچسب بی نظمی میزنند و یا شخصیت اجتماعی اش دارد لطمه می خورد.
در مثال سوم علت عصبانیت از همکاری که دیر رسیده نیز ممکن است چیزهای زیادی باشد. مثلا او مجبور است همه کارها را به تنهایی انجام دهد و یا و از پاسخگویی به خاطر دیر رسیدن همکارش خسته شده است.
در مثال چهارم نیز علت عصبانیت می تواند این باشد که چون ماشین ندارد و والدین برای او تهیه نمی کنند او به کارهایش نمیرسد و یا باید فرد تمام پس اندازش را خرج تعمیر ماشین بکند.
در این گام ما باید عوامل موثر در طرز تلقی افراد را متوجه شویم تا بهتر بتوانیم با آنها همدلی کنیم. مثلا
در مثال اول اگر فردی که از دیر رسیدن همسرش نگران معتاد شدن است شاید به این خاطر باشد که چون در خانواده او قبلاً این مورد وجود داشته و علت آن اعتیاد بوده است.
در مثال سوم که فرد از غیبت همکارش عصبانی است چون به این دلیل است که او همیشه مورد سوء استفاده کارکنان قلدر بوده است و آنها کارهایشان را به گردن او می انداخته اند.
دیدن دوباره مسائل یا عینک دیگران بسیار سخت است. در واقع ما باید خودمان را جای آن ها بگذاریم و دغدغه های آن ها را بازنگری کنیم.
در این گام ما به فرد مقابل بیان میکنیم که میتوانیم احساسات او را درک کنیم. مثلاً
در مثال اول به او می گوییم که به نظر می رسد شما خیلی نگران همسرتان هستید.
در مثال دوم به او می گوییم میتوانم بفهمم که اتفاق پیش آمده چقدر ناراحتتان کرده است.
در مثال سوم به او می گوییم می توانم درک کنم که چقدر از دست همکارتان عصبانی هستید.
در مثال چهارم به او می گوییم می توانم درک کنم که برای شما برای قرض گرفتن از دوستان خیلی سخت است.
طبیعی است در این مرحله واکنشی که نشان می دهیم باید مؤید این باشد که ما فرد را سرزنش و یا قضاوت نمی کنیم و او مجاز است که چنین احساسی داشته باشد. مثلا بگوییم: طبیعی است که تحمل وضعیت پیش آمده برای شما خیلی سخت باشد.
توجه به تلاش افراد در کنار آمدن با مشکل یا حل مسئله شان است. به عبارتی ما به اقدامات و تلاشی که آن ها برای حل مشکل خود انجام می دهند، توجه و علاقه نشان می دهیم.
می توانیم در این مرحله به فرد بگوییم بیا ببینیم می توانیم با هم راه حلی پیدا کنیم.