1404/05/22 6:19 PM - دیروز
آن روزهایی را می شناسید که همه چیز خوب شروع می شود تا اینکه زندگی شما را به داخل کوچه می کشد و خفتتان می کند؟ این اتفاق همیشه بزرگ و واضح نیست. گاهی به کوچکی یک پیامک خشک و خالی «باشه» است یا فردی که در نزدیکی شما بیش از حد بلند نفس می کشد. اما به هر حال روز شما را خراب می کند.
از آنجایی که کائنات گاهی مانند یک نمایشنامه کمدی سیاه به نظر می رسد، هر تیپ شخصیتی آخرالزمان شخصی خود را دارد. طعم خاصی از تباهی که فقط برای او طراحی شده است. بنابراین در این مقاله می گوییم چه چیزی روز هر تیپ شخصیتی MBTI را خراب خواهد کرد. همراهمان بمانید. قبل از شروع اگر از تیپ شخصیتی خود مطمئن نیستید، می توانید در تست ام بی تی آی تست و تایپ شرکت کرده و گزارش کامل آن را نیز دریافت کنید.
به عنوان تیپ شخصیتی INFJ بالاخره بغض شما می ترکد و تمام حرف های مهمی که در سر خود داشتید، بیرون می ریزید. چون چندین روز درگیر یک مکاشفه درونی بودید، یک ایده بکر و ناگهانی که حس می کردید می توانید کوه ها را جابجا کنید. اما پس از آنکه افکار خود را آشکار می کنید، با این جواب مواجه می شوید «باحال بود داداش.» همین. تمام پاسخ در همین پیامک خلاصه می شود.
شما همان آدم ساکت جمع هستید. همان دوست روانشناس. شما 30 ساعت به روایت یک نفر از سقوط آزاد عاطفی اش گوش داده اید و به حرف های روزمره ای که به قدری احمقانه بوده اند که حس می کردید با سوهان دارند به روحتان می کشند، خنده های ساختگی تحویل داده اید. اما حالا که شما بالاخره حرف می زنید، چشم های همه بی روح می شود. انگار دارید اطلاعات پشت کارتن غلات صبحانه را برایشان می خوانید.
به همین سادگی، شما تنها در یک خلاء ایستاده اید و مغزتان مانند یک حیوان زخمی تیر می کشد. سعی می کنید به خودتان بگویید که حتما متوجه نشده اند. شاید پایشان گیر کرده است. شاید گوشیشان در توالت افتاده است.
ساعت 2 شب در حال نوشتن شعر جدیدی با عنوان «هیچکس استعاره هایم را نمی فهمد» هستید، اما ذخیره اش نمی کنید چون متقاعد شده اید که حتی اپلیکیشن Notes شما هم برایش مهم نیست.
برای شناخت بیشتر این تیپ ها، مقاله زیر را مطالعه کنید:
به عنوان تیپ شخصیتی INTJ شما روزتان را با برنامه، برنامه های واقعی، شروع کردید. عملیاتی که بهینه شده اند. ناکارآمدی هایی که حذف شده اند. احتمالا رفتار تمام دپارتمان را قبل از ناهار اصلاح کرده اید. حالا در اتاق استراحت گیر «سارا» از بخش نیروی انسانی افتاده اید که طوری از مجموعه لباس های بافتنی گربه اش صحبت می کند که انگار در حال توصیف جزئیات یک حماسه جنگی است.
او طوری می گوید «این یکی زنگوله هم دارد» که انگاری اطلاعات محرمانه ای را فاش می کند. شما یک بار سر خود را به آهستگی تکان می دهید. در حالیکه دارید عواقب اجتماعی و حیثیتی صحنه سازی برای مرگ خودتان را محاسبه می کنید.
شما از گربه تنفر ندارید. حتی از سارا هم متنفر نیستید. فقط از اینکه تنفر دارید که ذهن شما که قادر است شبیه سازی های پیچیده را در خود اجرا کرده و طرح های استراتژیک تحول برانگیز را مهندسی کند، حالا برای تجسم لباس بافتنی گربه ای به کار گرفته شده است.
قطعه پیشانی مغزتان در حال تدارک یک کودتا است. شما به شکلی دردناک از تک تک ثانیه های عمرتان که دارند تلف می شوند، آگاه هستید. اتاق را ترک خواهید کرد اما احساس می کنید بخشی از شما در آنجا مانده است، شاید شرفتان. شاید اراده تان برای زیستن.
در سکوت به سمت خانه رانندگی می کنید، خبری از پخش آهنگ نیست. فقط زمزمه پشیمانی وجودی و این آگاهی مبهم که «آقای پیتر» (گربه سارا)، احتمالا یک مجموعه لباس بهاره نیز خواهد داشت.
این تیپ ها را کمک مقاله زیر بیشتر بشناسید:
دوست شما می گوید شما تنها فردی است که او را درک می کند. به عنوان تیپ شخصیتی ENFJ تمام شب را به حرف های او گوش می کردید. تشویقش کردید، برای او مایه گذاشتید. شما برای او معادل انسانی یک پتوی گرم و سنگین (که آرامش می دهد) بودید. سپس او غیبش می زند.
نه یک پیامی برای احوال پرسی، نه تشکری. نه حتی یک ایموجی قلب. فقط سکوت. حالا در حال خواندن مجدد تمام پیام هایی هستید که فرستادید و فکر می کنید کجا از حد خود فراتر رفته یا زیادی تند رفتید یا تصادفا شبیه به مادر او حرف زدید.
در این فکر هستید که مجددا پیام بدهید و حالش را بپرسید، اما نمی خواهید سیریش به نظر برسید یا بدتر، انگار از او بیشتر اهمیت می دهید.
بنابراین به جای آن تظاهر می کنید که اشکالی ندارد. به غریبه ها لبخند می زنید. حال سه دوست دیگرتان را می پرسید. هرکاری می کنید جز حس کردن چیزی که واقعا احساس می کنید، اینکه در آشفته ترین لحظات یک نفر کنار او بودید اما حتی به خودش زحمت نداد کنار شما باشد.
این تیپ ها را با خواندن مقاله زیر بیشتر می شناسید:
به عنوان تیپ شخصیتی ENTJ دو ساعت برای این جلسه وقت در نظر گرفتید. دوست نداشتید، اما این زمان را خالی کردید چون فکر می کردید واقعا کاری از پیش برود. شما نکات کلیدی را آماده کرده بودید. چشم اندازی در سر داشتید.
حالا متوجه می شوید در جلسه طوفان فکری گیر کردید که پر از ایده های از تاریخ گذشته است. هیچکس مسیر و هدف مشخصی ندارد. هیچکس مسئولیت را برعهده ندارد. یک نفر عملا دارد یک نقشه ذهنی می کشد، آن هم در سال 2025!
شما تلاش می کنید، خدایا تلاش می کنید. یک برنامه ارائه می دهید. اهدافی را پیشنهاد می دهید. شما چیزی را با یک نتیجه واقعی مطرح می کنید. اما با نگاه های بی روح و فردی به اسم «مرتضی» روبرو می شوید که می گوید «بیایید فعلا چیزی را قطعی نکنیم.» مرتضی از زمان دولت قبل هیچ چیزی را قطعی نکرده است. شما می خندید. لبخندتان پرش دارد.
پس از جلسه یک نفر از حضور پررنگ شما تشکر می کند. در حالیکه در ذهن خود میزشان را آتش می زنید، از او تشکر می کنید. به داخل اتاق خود بر می گردید در حالیکه فکر می کنید که می توانید یک سال دیگر در دنیایی دوام آورید که با بهره وری شما مانند یک اختلال شخصیتی برخورد می کنند یا نه.
اگر مدیر فردی با این تیپ شخصیتی هستید، مقاله عملکرد تیمی شخصیت ENTJ در تیم سازی را مطالعه کنید.
برای شما دوست عزیز با تیپ شخصیتی ISTJ، همه چیز سر جای خود بود. اسلایدها. یادداشت ها. حتی روی فلش مموری پشتیبان برچسب «پشتیبان» زده بودید. اما 5 دقیقه درست قبل از جلسه، پرینتر تصمیم می گیرد سفر آرام و تدریجی اش به اعماق جهنم را شروع کند.
سعی می کنید آن را درست کنید. کاغذ گیرکرده را در می آورید. سینی کاغذ را بررسی می کنید. دکمه قرمزرنگ چشمک زن را طوری فشار می دهید که انگار شخصی به شما توهین کرده است. اما هیچی کار نمی کند و بدون تردید کسی هم نمی داند چطور آن را درست کند.
یک نفر می گوید «خاموش و روشنش کردی؟» و شما لحظه ای به این فکر می کنید که تمام ساختمان را مجددا خاموش و روشن کنید. در نهایت شما با نصف مدارک، بدون قهوه و خنده ای که انگار به صورتتان منگنه شده است، وارد جلسه می شوید. کار را همچنان به پایان می رسانید. این هنر همیشگی شماست. اما درونتان، یک صدای خاموش زمزمه می کند که «به همین دلیل به مردم یا دستگاه ها یا خوشی، اعتماد ندارم.»
این تیپ ها در حالت ناسالم خود ویژگی های زیر را دارند:
متوجه می شوید سطل آشغال مجددا پر است، بنابراین آن را بیرون می برید و خالی می کنید. متوجه می شوید هیچکس به پیام تیمی جواب نداده است، بنابراین یک پیام پیگیری می فرستید. شما درخواست زیادی ندارید، فقط کمی قدردانی. یک سر تکان دادن خالی که «ممنونم از بودنت.» اما به جای آن، یکی شکایت می کند که یخچال همچنان کثیف است. در حالیکه دیروز آن را تمیز کردید.
کمی بعد یکی دیگر بابت اینکه همه چیز به خوبی و بدون مشکل پیش می رود، مورد قدردانی واقع می شود. او هم سرش را طوری تکان می دهد که انگار خودش مسبب آن بوده است. شما آنجا با چایی ولرم خود نشسته اید و تظاهر می کنید که حس نمی کنید در هر گروهی که هستید، نقش یک کارآموز بدون مزد را دارید.
به عنوان فردی با تیپ شخصیتی ISFJ به قدردانی و شناخته شدن نیاز ندارید. اما از طرفی خودتان هم نخواستید که همزمان مادر، روانشناس و سرایدار اداره باشید. زمانی که یکی می گوید «اینجا همیشه اینطور به هم ریخته است»، شما مجبورید فریاد خود را قورت دهید.
اما بدون تردید به لبخند زدن ادامه می دهید. اما آن لبخند تصنعی بوده و پشت آن تاریخچه ای است. بعدا به خانه می روید، سینک ظرفشویی خود را به شدت می سابید و سعی می کنید فکر نکنید که چقدر کسی شما را نمی بیند. شما می گویید که فقط خسته اید اما در اعماق وجودتان از اینکه شما را بدیهی فرض کنند خسته شده اید.
به کمک مقاله زیر این تیپ ها را بهتر بشناسید:
انجام دادن کارها ریتم و آهنگ خاصی دارد: قدم های واضح، حرکت به جلو، بدون حاشیه. به عنوان تیپ شخصیتی ESTJ چنین ریتمی داشتید. از نظر ذهنی سه گام از بقیه جلوتر بودید. مشکلات را با کارآمدی و شفافیت حل می کردید. اما ناگهان یک مسئول می گوید «صبر کنید، می توانیم به عقب برگردیم؟ من کمی گیج شدم؟» شما مکث می کنید. نفس می کشید.
حرفتان را به آهستگی تکرار می کنید. نکته به نکته. آن ها سرشان را تکان می دهند، از شما تشکر می کنند. اما 5 دقیقه بعد از شما دقیقا همان سوال را می پرسند، با این تفاوت که حالا بخشی از آن را فراموش کرده و بقیه اش را هم اشتباه متوجه شده اند.
به اطراف نگاه می کنید. به نظر نمی رسد کسی دیگر نگران باشد. احساس می کنید تنها آتش نشان در اتاقی پر از آدم هایی هستید که دارند روی شعله های آتش یک ساختمان در حال سوختن، مارشمالو کباب می کنند. (استعاره از اینکه تنها آدم عاقل و مسئولیت پذیر در یک موقعیت بحرانی هستید، در حالیکه بقیه متوجه خطر نیستند و با بیخیالی از این فاجعه لذت می برند.)
شما پیشرفت می خواهید. خاتمه دادن به موضوع. یک خروجی قابل تحویل. اما در عوض آن در یک حلقه بی پایان از جواب های مبهم، جزئیات فراموش شده و جمله «بیایید فقط کمی انعطاف پذیر باشیم» گیر کردید. خسته به خانه می روید، نه از کار بلکه از مقاومت در برابر این وسوسه که با یک وایت برد و لحنی نیمه تهدیدآمیز، کنترل کل عملیات را به دست بگیرید.
برای شناخت بهتر این شخصیت ها، مقاله زیر را نیز بخوانید: