هر تیپ شخصیتی مایرز بریگز چطور مخفیانه خودتخریبی می کند (و آن را بهره وری می داند) قسمت دوم

1404/07/05 9:40 PM - 4 ساعت قبل


در مقاله هر تیپ شخصیتی مایرز بریگز چطور مخفیانه خودتخریبی می کند (و آن را بهره وری می داند) قسمت اول، رفتار 8 تیپ شخصیتی را بررسی کردیم. در این مقاله نحوه خودتخریبی سایر تیپ ها را توضیح می دهیم. همراهمان بمانید. قبل از شروع اگر از تیپ شخصیتی خود مطمئن نیستید، می توانید در تست ام بی تی آی تست و تایپ شرکت کرده و گزارش کامل آن را نیز دریافت کنید.

تیپ INFP: فقط سه سال دیگر به افکارم عمق ببخشم، بعد شروع خواهم کرد

به عنوان تیپ INFP، شما با اشتباه گرفتن خیالبافی و غرق شدن در رویاها و افکارتان با پیشرفت واقعی، به خودتان آسیب می زنید. اسم آن را «پردازش کردن» می گذارید. اما گاهی این فقط شما هستید که در رختخواب دراز کشیده اید، سعی می کنید با نوشتن خاطرات و استفاده از استعاره هایی آنقدر پیچیده که حتی شاعران قدیمی هم به شما می گفتند «پاشو برو بیرون هوایی به کله ات بخوره!»، خودتان را از یک بحران هویتی سه ساله نجات دهید.

شما عمدا اهمال کاری نمی کنید. بلکه از نظرتان باید همه چیز درست باشد. حال و هوا باید درست باشد. معنای کار باید مشخص باشد. روحتان باید آمادگی داشته باشد. شما نمی خواهید هر نوع زندگی را داشته باشید، بلکه زندگی می خواهید که احساس جادویی بودن به شما بدهد. بنابراین منتظر می مانید و رویاپردازی می کنید، برنامه ریزی می کنید، بیش اندیشی می کنید و شاید هم گاهی تصادفا پتانسیل خود را نادیده بگیرید.

در همین حین ایده های شما مانند یک کاپ کیک کوچک و غمگین منتظر هستند تا آن ها را بپزید و شما دائما مقاله هایی درباره «پیدا کردن هدف زندگی» خود می خوانید، به این امید که یکی از آن ها در نهایت مانند یک کد تقلب، قفل انگیزه شما را باز کند.

اما حقیقت تلخ این است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. خوداندیشی و تفکر مهم است، اما همچنین باید شروع کنید. حتی بدون اینکه همه چیز کامل باشد، خوب نباشد یا افتضاح باشد. قبول داریم برای گوش دادن به آهنگ و رویاپردازی وقت بگذارید اما از طرفی مطمئن شوید که تمام کاری که می کنید این نیست. حتی اگر هنوز لباس خواب به تن دارید، یک چیزی خلق کنید، کاری انجام دهید تا به دنیای شگفت انگیز درون خود جان ببخشید.

این افراد را با کمک مقاله زیر بهتر می شناسید:

تیپ INTP: اگر به اندازه کافی یاد بگیرم، دیگر هرگز مجبور نیستم که واقعا تلاش کنم

به عنوان تیپ INTP خودتان را با تحقیق بی پایان درباره رویاهایتان به جای اینکه واقعا آن ها را تعقیب کنید، تخرب می کنید. شما اسم آن را آماده شدن می گذارید اما در واقع این همان کمال‌گرایی است که نتیجه اش چیزی نیست جز 87 تب باز در مرورگر و یک بحث اینترنتی قدیمی که بوکمارک شده است.

شما دیدگاه دارید، نظریه پردازی می کنید و مقاله های ناتمامی دارید که پاورقی های متعدد دارند اما فقط یک جمله از آن ها واقعا نوشته شده است. ذهن شما مانند یک کهکشان است. اما متاسفانه نقشه عمل شما ممکن است یک دستمال کاغذی مچاله شده باشد که که گوشه آن نوشته اید «قدم اول را مشخص کن.»

شما فکر می کنید که اگر بتوانید جهان را به اندازه کافی عمیق درک کنید، آشفتگی زندگی خود به خود برایتان از بین خواهد رفت. اما زندگی به مقدار هوش شما اهمیتی نمی دهد. زندگی می خواهد به هر حال وارد میدان شوید، یعنی آشفته، گیج و آماده به شکست خوردن تا بیشتر از آنچه در تئوری یاد می گرفتید، تجربه کنید.

مغز شما می گوید «ما به داده های بیشتری نیاز داریم.» اما روح شما تشنه تجربه است. تشنه خطر کردن، بازخورد گرفتن، حتی از نوع ناخوشایند آن. هیچ لحظه کاملی وجود ندارد، هیچ نظریه نهایی وجود ندارد. تنها شما هستید و آن پرش ترسناک اما زیبا که دانش را به خرد تجربه محور تبدیل کنید.

این شخصیت ها را با مطالعه مقاله زیر بهتر بشناسید:

تیپ ENFP: قسم می خورم که از مسئولیت پذیری فرار نمی کنم، فقط 17 ایده جدید به ذهنم رسیده است

به عنوان تیپ ENFP، با دنبال کردن احتمال های پر زرق و برق متعدد به خودتان ضربه می زنید، آنقدر که هرگز به یکی از آن ها به اندازه کافی پایبند نمی مانید تا شکوفا شود. شما اسم آن را اشتیاق، الهام و کنجکاوی می گذارید. اما گاهی این فقط ترس از خستگی و روزمرگی است که لباس جذابی به تن کرده است.

شما استاد به راه انداختن کارها هستید. شروع یک پروژه و انرژی دادن به سایرین یکی از نقاط قوت بسیار شاخص شما است. نزدیک به مرحله دوم پروژه زمانی که همه چیز ساختار یافته است یا خدای نکرده تکراری می شود، مغز شما انگار می گوید «می دانید چه چیزی بهتر از این است؟ یک پادکست، ضبط شده در ایسلند، درباره جهان های موازی.»

شما هیجان را با داشتن هدف اشتباه می گیرید. فکر می کنید که اگر چیزی سخت یا کسل کننده شود، نباید در مسیر شما قرار بگیرد. اما هر مسیری قسمت های کسل آور خودش را دارد. حتی مسیر جادویی، تحول برانگیز و رویایی که برای شما ساخته شده است.

شما نیازی نیست که همه چیز را انجام دهید. فقط باید چیزی را انتخاب کنید و اجازه دهید کمی شما را ناامید کند، چون جادویی واقعی به این شکل نمایان می شود. نه در آشفتگی ایده ها، بلکه در در آن بخش سخت، عجیب و همچنان «استقامت در انجام کار.»

این شخصیت ها را با خواندن مقاله زیر بهتر درک کنید:

تیپ ENTP: تا وقتی سرگرم کننده ام، مجبور نیستم چیزی حس کنم

به عنوان تیپ ENTP شما با حرکت دائمی به خودتان ضربه می زنید؛ حرکتی که شامل پریدن از ایده ای به ایده دیگر، استفاده از شوخی برای فرار، تغییر مداوم مسیر و دنبال کردن جرقه های ذهنی برای پرت کردن حواس خودتان است.

این رفتار شما ظاهرا نبوغ به نظر می رسد (و واقعا هم اینطور است)، اما همچنین یک شکل بسیار پیچیده از فرار از احساسات است. شما همه چیز را آنقدر شلوغ، پر سروصدا و هوشمندانه نگه می دارید که هیچکس، نه حتی خودتان، مجبور نشود در آن مکان ساکت و آرامی بنشیند که مسائل واقعی زندگی آنجا حضور دارند.

اسم آن را خلاقیت، کنجکاوی و بازیگوشی می گذارید. درست است شما نسخه انسانی یک جلسه «سخنرانی تد» هستید که با شرکت رد بول کار می کند. اما همان لحظه ای که همه جا ساکت می شود، ذهن شما دردهای قدیمی را مانند یک لیست آهنگ بد که فراموش کرده اید پاک کنید، به یادتان می آورد.

بنابراین فرار می کنید. شوخی می کنید. یک پروژه را شروع می کنید. دعوا راه می اندازید. در ذهن خود با افکارتان درباره یک بحران وجودی لاس می زنید. هر کاری می کنید تا «احساس» نکنید. شما می گویید برای پردازش احساسات خود وقت ندارید، اما در واقع می ترسید که از آن جان سالم به در نبرید.

اینکه اگر به اندازه کافی از سرعت خود در زندگی بکاهید تا برای چیزهایی که از دست داده اید سوگواری کنید، یعنی ناامیدی ها در کودکی، خیانت ها، لحظاتی که به کسی نیاز داشته اید اما نبوده است، در این کار گیر خواهید کرد.

اما اینطور نخواهد بود، ولی درکتان می کنیم. احساس کردن گیج کننده تر از ایده پردازی است. آسیب پذیری بخش خنده دار یک جوک نیست و برای شفا یافتن، هیچ نقشه راه سریع و زیبایی وجود ندارد که بتوان آن را به سادگی ارائه داد

نیازی نیست جرقه ذهن خود را بی خیال شوید، فقط پشت آن مخفی نشوید. گاهی انقلابی ترین کاری که می توانید انجام دهید این است که هیچ کاری نکنید. فقط بنشینید، اجازه دهید درد را احساس کنید، اجازه دهید عبور کند، اجازه دهید معنایی پیدا کند.

مقاله زیر کمک می کند این افراد خود را بهتر درک کنند:

تیپ ISTP: من به کسی نیاز ندارم (اما یواشکی باید بگویم، دارم )

به عنوان تیپ ISTP شیوه خودتخریبی شما به این شکل است که قبل از اینکه کسی فرصت کند ناامیدتان کند، رابطه خود را با او قطع می کنید. استقلال برای شما به یک قلعه دفاعی تبدیل می شود. تنهایی مدرکی برای قدرتتان است. شما می گویید به کسی نیاز ندارید، احساسات عامل حواس پرتی هستند و ارتباط برقرار کردن یک انتخاب است و احتمالا بیش از حد آن را بزرگ کرده اند.

با این حال سکوت بعضی از شب ها آرامش بخش نیست، بلکه توخالی و پوچ است. بعضی از روزها شما دوست دارید کسی حالتان را بپرسد، حتی با آنکه احتمالا شانه هایتان را بالا بیاندازید و برای اینکه همه چیز را ساده نشان دهید بگویید «حالم خوبه.»

شما زندگی ساخته اید که در آن هیچکس نمی تواند نزدیکتان شود و حالا فکر می کنید چرا احساس کردن نزدیکی به دیگران اینقدر سخت شده است. از نظر شما فاصله گرفتن از دیگران یعنی امنیت. شاید هم زمانی اینطور بوده است. اما حالا این فقط تنهایی است که ظاهر استقلال به خود گرفته است.

لازم نیست تمام درهای قلعه تان را باز کنید. شاید فقط باز گذاشتن یک روزنه کوچک برای ورود نور هم کافی باشد. اجازه دهید کسی شما را ببیند. خواستن صمیمیت نشانه ضعف نیست. شما انسان هستید و این اشکالی ندارد.

خود را با پس از خواندن مقاله زیر بهتر بشناسید:

تیپ ISFP: اگر مشکل را نادیده بگیرم، شاید بی خیال من شود (نخواهد شد)

به عنوان تیپ ISFP با تبدیل شدن به غریبه ای در زندگی خودتان، به خود آسیب می زنید. مشکلی وجود دارد اما به جای برخورد با آن، حواستان را با خوابیدن، رفتن به سمت خوراکی، اسکرول کردن در شبکه های اجتماعی یا کاری نکردن پرت می کنید. فقط یک خلاء مطلق، حس معلق بودن در زندگی خودتان.

شما از مشکلات فرار می کنید. فراموش می کنید غذا بخورید. از یاد می برید چطور به سمت چیزی که شاید کمکتان کند بروید، چون تمام گزینه ها برایتان بیش از حد سنگین به نظر می رسند. بنابراین در همان گوشه دنج و بی حس می مانید که هیچ چیزی نمی تواند به شما آسیب بزند، غافل از اینکه هر چیزی به نوعی دارد ضربه می زند.

این تنبلی نیست. یک نوع مکانیزم دفاعی برای بقا است که از حد خود فراتر رفته است. شما یاد گرفته اید با فرار از درد زنده بمانید. مشکل این است که خودتان را نیز از یاد برده اید. اما نکته اینجاست که شما همچنان آن جرقه کوچک را درون خود دارید. همان جرقه ای که ناگهان در گوشتان می گوید «آها! راه حل عمل کردن است!» شما این جرقه را احساس کرده اید. آن را می شناسید. فقط زیر لایه هایی از یک وحشت نرم و بی صدا دفن شده است. 

نیازی نیست همه چیز را درست کنید. فقط با یک چیز شروع کنید. نفس بکشید. دوش بگیرید. غذا بخورید. گریه کنید. گرسنگی را حس کنید. نه فقط برای غذا، بلکه برای رهایی و آرامش. این نشانه ضعف نیست، بلکه شروعی برای برگشت به خودتان است.

مقاله زیر را برای درک خصوصیات خود حتما بخوانید:

تیپ ESTP: اگر دائما مشغول باشم، نیازی نیست با احساساتم خلوت کنم

به عنوان تیپ ESTP، شما با همیشه فعال بودن و خودتان را مشغول نگه داشتن، به خودتان آسیب می زنید. به قدری غرق کار، رسیدن به اهداف و پیروزی شده اید که از یاد برده اید انسانی با یک دنیای درونی کامل هستید که شاید سعی دارد چیزی به شما بگوید.

به خاطر توانایی خود در عمل کردن به خودتان افتخار می کنید، در حالیکه سایرین برای دوران کودکی خود گریه می کنند یا در گوگل جستجو می کنند «حد و مرز» یعنی چی. درست است، مهارت شما در عمل کردن یک موهبت است. اما از طرفی شما دارید از این حرکت و سرعت به عنوان یک پوزه بند استفاده می کنید.

شما به قدری فعال هستید که به اندازه کافی درنگ ندارید که آنچه را که کمین کرده است احساس کنید. چون می دانید چه چیزی است. پشیمانی ها، حس گناه و آن بخش از وجودتان که آسیب پذیر است و نمی توان آن را پشت یک ژست جذاب پنهان کرد و برایش مهم نیست امروز چقدر مشکل برطرف کرده اید. شما به درست کردن دنیای بیرون ادامه می دهید اما درد شاید درونی باشد و شدت آن دارد بیشتر می شود.

در نهایت زندگی از سرعت شما خواهد کاست. شاید یک آسیب بدنی، فرسودگی روحی، اندوه یا فقط فشار غیرقابل تحمل اینکه نمی دانید دیگر از چه چیزی دارید فرار می کنید. شاید وقت آن است که آرام بگیرید. اجازه دهید سکون چیزی را که تمام این مدت تلاش می کرده است به شما بگوید، بگوید. شاید حتی نجاتتان دهد.

به کمک مقاله زیر این شخصیت ها را بهتر بشناسید:

تیپ ESFP: اگر همیشه آدم باحالی باشم، آدم ارزشمندی خواهم بود

به عنوان تیپ ESFP با این باور که ارزش شما در گروی این است که چقدر درخشان عمل کنید، باحال، روحیه بخش یا پرانرژی برای اطرافیان خود باشید، به خودتان آسیب می زنید. شما روح مجلس هستید، حتی زمانی که دارید اندکی از درون می میرید. شما فردی هستید که سایرین زمانی که به اوقات خوش، حواس پرتی یا خوشی نیاز دارند، به او مراجعه می کنند.

اما چه اتفاقی می افتد زمانی که شما به چیزی نیاز دارید؟ زمانی که خسته اید؟ زمانی که آسیب دیده اید و آن جذابیت همیشگی شما مثل سنباده روی روحتان کشیده می شود؟ آن وقت وحشت می کنید. اگر باحال نباشید، چه کسی هستید؟ اگر آن فردی نباشید که همیشه روحیه دیگران را بهتر می کنید، آیا باز هم کنار شما خواهند بود؟

بنابراین تظاهر می کنید. با وجود غم می رقصید. جوک می گویید تا دردهایتان را احساس نکنید. زنده بودن خود را مانند یک نمایش بازی می کنید، چون می ترسید تاریکی و غم شما باعث شود دیگران ترکتان کنند. اما دوستان واقعی شما چی؟ آن ها به خاطر نمایش اینجا نیستند. آن ها در کنار شما حضور دارند. حتی زمانی که ساکت باشید.

حتی زمانی که خوب نیستید. شما نیازی نیست با باحال بودن، «جایگاهی در زندگی دیگران» به دست آورید. شما ارزشمند و جالب هستید، حتی (و به خصوص) زمانی که آشفته، خسته، بی سانسور و واقعی باشید.

این تیپ ها خصوصیات احتمالی زیر را نیز دارند:


mbti (ام بی تی آی) شخصیت شناسی توسعه فردی خودشناسی


برای ثبت نظر بایستی ابتدا وارد شوید.