1404/05/26 10:15 AM - دیروز
در قسمت ابتدایی مقاله بر اساس تیپ MBTI شما، چه چیزی به یقین روزتان را خراب خواهد کرد، 7 تیپ شخصیتی را بررسی کردیم. در این مقاله تصمیم داریم سایر تیپ ها را توضیح دهیم. همراهمان بمانید. قبل از شروع اگر از تیپ شخصیتی خود مطمئن نیستید، می توانید در تست ام بی تی آی تست و تایپ شرکت کرده و گزارش کامل آن را نیز دریافت کنید.
تمام روز برای یک دورهمی خانوادگی در حال آشپزی بودید. شمع های روی میز غذا را روشن کردید. دستمال سفره های ست را چیدید. حتی سیب زمینی های خوشمزه ای پختید و برای تقریبا 5 دقیقه همه چیز عالی به نظر می رسید.
ناگهان یکی کنایه نیشداری به شیوه فرزندپروری دیگری می زند و حالا همه دارند لبخندهای زورکی می زنند و چنگال هایشان را مثل سلاح در دست می فشارند. به عنوان تیپ شخصیتی ESFJ سعی می کنید اوضاع را درست کنید.
کمی بیش از حد بلند می خندید. لیوان های نوشیدنی را دوباره پر می کنید. غذای بیشتری را تعارف می کنید، انگار با کوفته قلقی می خواهید یک بمب را خنثی کنید. اما تنش مانند یک دود سنگین قضا را گرفته است و زمانی که می پرسید مشکلی وجود ندارد، یک نفر شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید «امسال یک جور عجیبی شده است.»
بعدا شما روی مبل می نشینید و به سینی دست نخورده شیرینی پای خیره می شوید و در این فکر هستید که انگار شما تنها فردی هستید که هنوز حفظ ارتباط بین همه برای او اهمیت دارد. به خودتان می گویید که موضوع شخصی نیست. اما کاملا شخصی به نظر می رسد.
به عنوان چنین تیپ شخصیتی برای درک بهتر روابط خود مقاله زیر را بخوانید:
گاهی از خود شجاعت نشان می دهید. به یکی اجازه می دهید وارد دنیای واقعی شما شود، هنرتان، افکارتان، آهنگ عجیب محبوبتان که ظاهرا هیچکس دیگری آن را درک نمی کند. اما آن ها کاملا بی تفاوت رفتار می کنند یا بدتر از آن جوری که انگار چیزی عجیب دیده اند.
آن ها زیر لب چیزی می گویند. مانند این جمله که «شما بیش از حد حساسید. این...جالب است.» یا کاملا موضوع را عوض می کنند. فورا جوابی نمی دهید. لبخند می زنید. سرتان را تکان می دهید. تظاهر می کنید که دردتان نیامده است. اما در ذهن شخصیت ISFP خود راهکارهای خروج را طراحی می کنید، اینکه چطور مودبانه رفتار کنید اما همزمان کرکره احساسات خود را پایین بکشید.
اینطور نیست که به تشویق نیاز داشته باشید. فقط فکر می کردید اینجا جای امنی است. فکر می کردید آن ها درک می کنند. به جای آن بی حرکت می شوید. کمی در خودتان جمع می شوید. بعدا گالری عکس های گوشی خود را بالا و پایین می کنید و در این فکر هستید که بیش از حد عجیب و غریبید یا آنقدر عجیب نیستید که جالب باشید. به خودتان یادآوری می کنید که به دل نگیرید. اما موضوع شخصی است. همیشه اینطور است.
این شخصیت ها را به کمک مقاله زیر بیشتر بشناسید:
در آنجا حاضر شدید چون عملا مجبور بودید. یک اردوی تیم سازی. یک تمرین برای ایجاد صمیمیت در شرکت. هرچی. به عنوان تیپ شخصیتی ISTP فکر کردید که آن آخرها می نشینید، قسمت طاقت فرسای اول جلسه را تحمل می کنید و پشت سر می گذارید و زمانی که کسی نگاه نمی کند، سرتان داخل گوشی خواهد بود.
اما حالا جلوی همکارانتان ایستاده اید، در حالیکه مردی با انرژی بیش از حد می گوید «اجازه دهید به خودتان که بیافتید. به گروه اعتماد داشته باشید.» شما به پشت سرتان نگاه می کنید. حمید را می بینید. حمید یک بار 10 دقیقه تلاش می کرد یک موس بی سیم را به کامپیوتر وصل کند. قرار نیست جان خود را دست آدمی مثل او بدهید.
یک سرفه ساختگی می کنید. سعی می کنید غیبتان بزند. اما اجازه نمی دهند. پس می افتید. کار را انجام می دهید و زمانی که شما را می گیرند، یک نفر دست می زند و این از نگرفتن شما هم بدتر است.
بعدا در ماشینتان می نشینید و به ناکجا آباد خیره می شوید. ناراحت نیستید. عصبانی نیستید. فقط از نظر روحی بی حس هستید. مجبور شدید در یک اتاق با نور مهتابی پر از غریبه آسیب پذیری را شبیه سازی کنید. حالا برای اینکه مجددا احساس کنید خودتان هستید، به 6 ساعت سکوت و یک ابزار برقی نیاز دارید.
(منظور نویسنده از این داستان این است که اجبار به انجام کار غیرمنطقی، تظاهر و تجاوز به استقلال شخصی، تیپ های ISTP را ناراحت می کند.)
این شخصیت ها را با پس از خواندن مقاله زیر بهتر بشناسید:
به مهمانی می روید و حال و هوای آنجا کمی بی روح است، انگار یک نفر به اشتباه قهوه بدون کافئین سرو کرده است. بنابراین کمی به آن هیجان می دهید، فقط اندکی. شاید از یک مقیاس 0 تا 10 انرژی و پرشور بودن شما روی 7 بوده باشد. اما با این حال یک نفر به شما طوری نگاه می کند که انگار به یک توله سگ لگد زده اید و می گوید «می شه، اینقدر اینجور نباشی؟»
شما به عنوان تیپ شخصیتی ESFP ساکت می شوید. اما فقط برای یک ثانیه. فقط به اندازه ای که احساس معذب بودن کنید. هر کلمه، هر لحظه، هر حالت چهره را بارها در ذهن خود مرور می کنید. تظاهر می کنید که چنین کاری را انجام نمی دهید. اما می دهید. ناگهان احساس می کنید زیادی بزرگ، پرسروصدا و اشتباه هستید. انگار جای زیادی را اشغال کرده اید.
بعدا سعی می کنید دوباره به این جمع ملحق شوید، اما شور و هیجان از دست رفته است. یک خمیازه ساختگی می کشید، می گویید خسته اید و زود آنجا را ترک می کنید. در راه برگشت به خانه آهنگ پخش می کنید و به خودتان می گوید اشکالی ندارد. اما اینطور نیست. چون حتی زیاده روی نمی کردید، فقط خودتان بودید.
این تیپ ها خصوصیات احتمالی زیر را دارند:
به عنوان تیپ شخصیتی ESTP متوجه تاریخ آن جلسه اجباری روی تقویم خود می شوید و فورا چهره در هم می کشید. جلسه ای بدون هدف، بدون خوراکی. فقط یک دعوت نامه که شبیه به یک تهدید پرخاشگرانه منفعل بود. اما به هر حال در جلسه حضور پیدا کردید، چون عملا در تیم نقش دارید و امیدوار بودید که شاید زود تمام شود. اما اینطور نبود.
شیرین جلسه را اداره می کرد و به پاورپوینت 47 اسلایدی خود افتخار می کرد. او تمام نکات را طوری می خواند که انگار مقدمه چینی داستان فیلمی است که دوست ندارید ببینید.
ساعت خود را نگاه می کنید. در خروجی را بررسی می کنید. تماس چشمی با هیچکس برقرار نمی کنید، چون می دانید که اگر کسی نظر شما را درباره طرح بپرسد، آخرین ذره ادبی که برایتان باقی مانده است بخار می شود و به هوا می رود. درباره اینکه چطور به بهانه های اضطراری از آنجا خارج شوید خیال پردازی می کنید. مانند مانور آتش سوزی، زلزله های خفیف، هرچی.
زمانی که جلسه تمام می شود و یکی می گوید «چقدر خوب بود!»، شما سرتان را تکان می دهید. لبخند می زنید. کمی دیگر بگذرد می میرید. بعد می روید یک چیز سنگین بلند می کنید یا به یک سفر جاده ای ناگهانی می روید، فقط برای اینکه دوباره بدنتان تحرک داشته باشد.
اگر این کار را نکنید، منفجر خواهید شد و با این انفجار خود، هدف دروغین و بی ارزش جلسه (هم افزایی) را هم نابود خواهید کرد. (منظور نویسنده این است که فرد با ترک جلسه خودش را از آن وضعیت نجات می دهد و این بازی مسخره را نیز با رفتن خود به هم می ریزد.)
به کمک مقاله زیر این شخصیت ها را بهتر بشناسید:
همه چیز با یک برگه ثبت نام شروع شد. آن ها گفتند «دوی تفریحی تیمی!»، «فرصت عالی برای ایجاد صمیمیت!» سعی کردید لبخند بزنید. سعی کردید آدم پایه ای باشید. اما در درون روح شما در حال خشک شدن است. دو؟ در یک جمعیت شلوغ؟ برای تفریح؟
دوست عزیز با تیپ شخصیتی INFP، سعی می کنید بیخیال شوید اما به شما فشار می آورند. حالا اینجا هستید، با یک تی شرت ست، در حال پلک زدن زیر آفتاب صبح، احاطه شده با آدم هایی که جملاتی مانند «بزن بریم بترکونیم!» را فریاد می زنند و تنها چیزی که می توانید به آن فکر کنید این است که هیچکدام از این چیزها معنایی ندارد. به لطف رطوبت هوا انگاری تی شرت شما به پوستتان با یک نوارچسب خیس چسبیده است.
شما به آرامی و از روی دلخوری می دوید. در این فکر هستید که حس خودتان را فروختن همین است. پس از آن یکی به شما یک آبمیوه پاکتی می دهد و می گوید «عالی بودی!» و شما مودبانه از او تشکر می کنید در حالی که فکر می کنید چندتا مراسم دیگر مانند این لازم است تا فراموش کنید چه کسی هستید.
این افراد را با کمک مقاله زیر بهتر می شناسید:
سرانجام الهام لازم را دریافت کردید. فایل ورد باز بود. کلمات سر ریز می شدند. در حال ساخت یک نظریه یا یک شخصیت یا شاید هم هردو بودید. داشت به جایی می رسید. برای یک مرتبه هم که شده حواستان پرت نشده بود. تمرکز داشتید. درگیر کار بودید. اتفاقی که به ندرت رخ می داد.
اما ناگهان خاموشی مطلق. باتری لپ تاپ صفر درصد. نوشته هایتان به صورت خودکار ذخیره شده بود؟ خیر. نسخه پشتیبان داشتید؟ گرفتن نسخه پشتیبان را هفته گذشته زمانی که چیزی را به روزرسانی می کردید غیرفعال کرده بودید و یادتان رفته بود مجددا فعال کنید.
با خشم فراوان فایل را مجددا باز می کنید، خالی است. انگار هیچ اتفاقی هرگز نیافتاده است. سعی می کنید همه چیز را مجددا بنویسید، اما دیگر مثل سابق نیست. نمی توانید آن جرقه اولیه را دوباره به دست آورید. آن عجیب بودن، درخشش، استعاره تصادفی که اشکتان را درآورده بود.
لپ تاپ را خاموش می کنید و فقط به نوعی به فضا خیره می شوید. مردم فکر می کنند که شما به عنوان تیپ شخصیتی INTP احساسی نیستید. اما شما همین الان بخشی کامل از خودتان را به خاطر یک مکان نمای چشمک زن (منظور علامت | در ورد است که موقع تایپ ظاهر می شود)، باختید. شما همه چیز را حس می کنید.
این شخصیت ها را با مطالعه مقاله زیر بهتر بشناسید
یک نفر زمانی گفته بود بزرگسالی یعنی پرکردن فرم ها تا ابد. در ابتدا فکر کردید که این جمله یک شوخی است. حالا نور نمایشگر به چهره تان می تابد، از شما خواسته می شود نام خانوادگی مادرتان، سه آدرس قبلیتان و یک سوگندنامه را پر کنید. چندین صفحه پشت سرهم از جاهای خالی، منوهای کشویی، تیک های ریز و سوال های سرد و بی روح مانند «آیا برای بیشتر از 5 سال ساکن آدرس فعلی خود بودید؟»
به عنوان تیپ شخصیتی ENFP احساس می کنید دارید از هم می پاشید. اصلا «آدرس پستی» واقعا یعنی چی؟ چرا مجددا به شماره تلفن شما نیاز دارند؟ دارید فکر می کنید که شاید پایان ماجرا اینطور است، نه با یک انفجار بزرگ بلکه با یک جای خالی که با رنگ قرمز مشخص شده و یک تست کپچا که از شما می خواهد دوچرخه ها را در یک سری تصویر محو پیدا کنید.
دو ساعت گذشته اما هنوز فرم کاملا پر نشده است. دوبار اشکتان آمده است. 6 تب جدید برای کارهای فرعی باز کرده اید. یکی از آن ها درباره لاماها است. لپ تاپ خود را خاموش می کنید و پای پیاده بیرون می روید. باید راه رفتن روی زمین را دوباره احساس کنید. باید به یاد بیاورید قبل از اینکه فرم از شما بخواهد تاریخ تولد خود را در قالب سال/روز/ماه پر کنید، چه کسی بودید.
این شخصیت ها را با خواندن مقاله زیر بهتر درک کنید:
شما حرف حسابی برای گفتن داشتید. یک حرف خیلی خوب. حتی خیلی هم تند نمی رفتید. فقط اشتیاق و شور زیادی داشتید. باشد قبول می کنیم، خیلی پرشور. فلسفه، فرهنگ عامه، نظریه بازی، همه چیز داشت به هم وصل می شد. درست زمانی که داشتید به اوج ربط دادن مسائل به همدیگر و نتیجه گیری می رسیدید، یکی چشم هایش را تنگ می کند و می گوید «چرا تو باید همیشه با همه چیز مخالفت و بحث کنی؟»
اما شما به عنوان تیپ ENTP بحث نمی کردید. شما داشتید با ماهیت واقعیت بازی می کردید. شما در حال ساختن یک نظریه بودید، نه اینکه حال و هوای جمع را خراب کنید. اما حالا همه ساکت می شوند و سرشان به درون گوشی هایشان می رود.
یکی موضوع را عوض می کند. شما همچنان 6 استعاره و یک استدلال بسیار مرتبط را باید مطرح کنید اما نمی دانید کجا آن ها را ارائه کنید. بعدا سعی می کنید افکار خود را در قالب یک رشته نظر اینترنتی تمام کنید. سپس در اپلیکیشن Notes گوشی خود. بعد در رویاهایتان. اما دیگر مثل قبل نیست. شما به آن بده بستان فکری نیاز داشتید. به مقاومت طرف مقابل، هیجان تعامل که بدون آن همه چیز فقط سکون است.
مقاله زیر کمک می کند این افراد خود را بهتر درک کنند: