1404/08/12 11:03 PM - 12 ساعت قبل
همه ما حداقل یک مرتبه (یا شاید 472 بار) این حالت را به خودمان گرفته ایم: «قیافه ای آشنا با چشم های از حدقه درآمده و فک قفل شده که انگار داد می زنیم «نه! حالم عالی است! اصلا هم از درون در حال فروپاشی نیستم، ممنونم واقعا!»، آن هم درست زمانی که داشتیم در سکوت نقشه می کشیدیم که چطور غیبمان بزند و یک زندگی جدید را به عنوان یک بزچران در ارتفاعات شمال شروع کنیم.
اینکه هر تیپ اینیاگرام زمانی که روز بدی را می گذارند، معمولا چه واکنشی نشان می دهد و به جای آن چه کاری باید انجام دهد، متفاوت از هر تیپ دیگر است. برخی افراد گریه می کنند. عده ای مشغول تمیزکاری می شوند. برخی هم تا ساعت 2 نصف شب با دهانی که بوی قهوه می دهد و بحران وجودی در چشمانشان موج می زند، ناگهان تبدیل به یک سخنران انگیزشی می شوند.
اما هر کسی فارغ از تیپ اینیاگرام خود، روش مخصوص به خودش را دارد (روشی که رنگ و بوی شخصیت او را می دهد) تا تظاهر کند حالش خوب است. آن هم درست زمانی که دنیای درون او از نظر احساسی مانند زمانی که یک فروشگاه زنجیره ای آتش می گیرد، در آشوب است.
در این مقاله بررسی می کنیم که هر تیپ انیاگرام درست همان وقتی که دو قدم بیشتر با فروپاشی فاصله ندارد، اما همچنان اصرار می کند که «فقط کمی خسته است»، چه رفتاری در پیش می گیرد. همراهمان بمانید.
قبل از شروع اگر هنوز از تیپ شخصیتی خود مطلع نیستید، می توانید در تست اینیاگرام تست و تایپ شرکت کرده و گزارش کامل آن را نیز دریافت کنید.
افراد با تیپ یک اینیاگرام در حالیکه با پرخاشگری منفعلانه در حال سابیدن درز بین کاشی ها با مسواک هستند، می گویند «هیچ مشکلی وجود نداره.» چشمان آن ها می پرد. لبخند خشکی تحویلتان می دهند. همین چند لحظه پیش به شما گفته اند که «با کمبودها آشتی کرده اند»، اما بلافاصله بعد از آن یک دسته برگه یادداشت نامنظم را با خشمی انفجاری در سطل آشغال پرت می کنند و با شور و حرارتی متعصبانه، یک قسمت مشخص از فرش را جاروبرقی می کشند.
آن ها عصبانی نیستند. فقط ناامید شده اند. آن هم به معنای واقعی کلمه، از همه چیز. از جمله محل قرارگیری آن قاب عکس لعنتی که فقط چند میلی متر خارج از مرکز است و هیچ کس دیگری متوجه آن نشده اما حالا درست کردن وضعیت آن برای آن ها مانند یک انتقام گیری شخصی است. اگر بپرسید کمک نیاز دارند، جواب نه خواهید شنید. بعد می گویند بله و سپس دوباره می گویند نه.
اما شوخی را کنار بگذاریم، زمانی که تیپ یکی ها در حال فروپاشی هستند، بیشتر تلاش می کنند که یک تله است. آن ها بر کنترل، نظم و مسئولیت اخلاقی پافشاری مضاعف می کنند. آشفتگی به این افراد احساس ناامنی می دهد، بنابراین به جای پذیرش درد درونی خود سعی می کنند با درست کردن همه چیز در دنیای بیرون، آن درد را درمان کنند.
منقد درون این افراد که ساکن همیشگی ذهنشان است، تبدیل به یک بلندگوی گوش خراش می شود که افکاری مانند «تو یک شکست خورده ای»، «تو تنبلی» یا «تو باید بتوانی از پس این بربیایی» را فریاد می زند. در نتیجه ممکن است به خود فشار بیاورند.
این افراد ممکن است شروع به کنترل افراطی جزئیات کنند، به شکلی وسواسی روی کارهای کوچک تمرکز کرده یا دیگران را شدیدتر قضاوت کنند تا بتوانند حس «برتری اخلاقی» خود را حفظ کنند. برخی افراد این رفتار را با تکبر اشتباه می گیرند، اما به طور کلی ریشه آن در ترس است. ترس اینکه اگر از خوب بودن دست بکشند، کاملا از هم خواهند پاشید.
چیزی که این افراد به آن نیاز دارند یک اپلیکیشن مدیریت زمان دیگر نیست. بلکه «اجازه برای انسان بودن» است. اجازه استراحت کردن. اجازه سوگواری کردن. این اجازه که بگویند «من الان خوب نیستم»، بدون اینکه فکر کنند به یک وظیفه مقدس خیانت کرده اند.
به عنوان یک تیپ یکی، برای جلوگیری از کمالگرایی سمی خود مقاله زیر را بخوانید:
تیپ دو انیاگرام در حالیکه یک ظرف غذای خانگی به شما می دهد، به گلدان هایتان آب می دهد، برایتان بابت «حمایت عاطفیتان» پول کارت به کارت می کند و همزمان دارد در سکوت خود در درونش خونریزی می کند، می گوید «من خوب خوب هستم!»
او می خندد، آن هم خیلی زیاد. پیامک هایش با تعداد غیرعادی ایموجی قلب تمام می شود و 6 مرتبه پشت سرهم بدون اینکه حتی یک بار اجازه دهند شما همین سوال را از او بپرسید، می پرسد «حالت چطوره؟»
یخچال این افراد خالی است. انرژیشان تمام شده است. زیر چشمانشان آنقدر گود شده است که خود گودی هم گودی دارد. اما همچنان در جشن تولد فرزند شما با یک کادوی سفارشی و آمادگی کامل عاطفی حضور پیدا می کنند.
در همین حال، خودشان سه روز است که لب به سبزیجات نزده اند و آخرین باری که گریه کرده اند، موقع تماشای دوباره آن صحنه از فیلم «از کرخه تا راین» است که سعید متوجه می شود سرطان دارد. اگر از آن ها بپرسید حاشان چطور است، می گویند «فقط خسته ام، اما حال تو چطوره؟»
اگر زیاد اصرار کنید، لبخند بزرگتری می زنند، درست مانند یک تشک بادی استخر که دارد آرام آرام باد خالی می کند و می گویند «نه واقعا، من عاشق کمک کردنم. مشکلی نیست. همه چیز خوبه. چرا می پرسی؟»
اما از شوخی بگذریم، زمانی که تیپ دویی ها در حال فروپاشی هستند، بیشتر به دنیای بیرون عشق می ورزند، کمک می کنند و سازگارتر هم می شوند، اغلب تا مرز فراموشی کامل خود. ترسی که زیر این نقاب پنهان شده، این است که دیگر مفید نباشند. اینکه بابت آن طرد شوند یا دیگر دوست داشتنی نباشند.
بنابراین در روابط خود بیش از حد مایه می گذارند، زمانی که چیزی برای خودشان باقی نمانده است می بخشند و نیازهای عاطفی خود را انکار می کنند. برای این افراد امن تر است که برای به دست آوردن عشق تلاش کنند تا اینکه باور داشته باشند عشق بدون هیچ قید و شرطی وجود دارد.
اما این فداکاری بهایی دارد. این شخصیت ها اغلب تا زمانی که خستگی مانند یک قطار باری به آن ها نکوبد، متوجه آن نمی شوند. آن ها ممکن احساس تلخی، پرخاشگری منفعلانه کنند یا در سکوت خود برنجند، اما بلافاصله برای داشتن چنین احساساتی به خود عذاب وجدان داده و برای سرپوش گذاشتن روی این احساسات، باز هم رفتارهای مفید و کمک کننده بیشتری از خود نشان می دهند.
هرچه سطح استرس این افراد بیشتر می شد، بیشتر شکایت می کنند، اما شکایتشان درباره مشکلی اصلی نیست. بلکه از وضعیت سلامت، خستگی خود و در واقع علائم اصلی آن مشکل، شاکی می شوند. چیزی که این افراد واقعا به آن نیاز دارند این است که اجازه دهند دیگران مراقبشان باشند، اینکه بدون شرمندگی اعتراف کنند «واقعیتش، من خوب نیستم.»
اینکه بپذیرند دوست داشتنی هستند، حتی زمانی که نمی بخشند، کاری انجام نمی دهند یا مراقب دیگران نیستند. اینکه نیازهایشان یک بار اضافه نیست، بلکه نشانه است. اینکه آسیب پذیری نقطه ضعف نیست و ارتباط واقعی دقیقا از همین آسیب پذیر بودن شروع می شود.
این تیپ ها را در حالت ناسالم شخصیتی خود به کمک مقاله زیر بشناسید:
تیپ سه انیاگرام در حالیکه دارد پروژه ها را یکی پس از دیگری به موقع تحویل می دهد، یک کت شیک و رسمی پوشیده است و با وجود بحران هویت نه چندان شدید خود، جواب پیام شما را با یک ایموجی لایک می دهد، می گوید «نه واقعا می گم، حالم خوبه.»
این شخصیت ها تازه ترفیع گرفته اند یا یک پروژه را راه اندازی کرده اند یا بابت کاری که دیگر برایشان مهم نیست (از نظر عاطفی یا حتی قانونی) اما مجبور به ادامه دادن آن هستند، مورد تحسین عمومی قرار گرفته اند. صفحه اینستاگرام آن ها شبیه این است که یک سخنرانی «تد تاک» با یک ویژن بورد ازدواج کرده باشد.
اما پشت صحنه؟ آن ها ساعت 2 نصف شب در حالیکه در آشپزخانه چند قاشق کره بادام زمینی می خورند، شروع به جستجوی عبارتی مانند «شغلی برای آدم هایی که نمی خواهند دیده شوند» در گوگل می کنند. این افراد خسته اند اما نمی دانند چطور از سرعت خود بکاهند.
به جای آن در یک کارگاه موفقیت ثبت نام می کنند. فهرست جدیدی از کارهایی که باید انجام دهند درست می کنند. اپلیکیشن هایشان را به روزرسانی می کنند. سه هدف جدید برای خود در نظر می گیرند و البته ابروهایشان همچنان بی نقص و مرتب است.
اگر بپرسید واقعا حالشان چطور است، با خنده ای آنقدر تیز که انگار می تواند شیشه را ببرد خواهند گفت «سرم شلوغه، ولی عالی!». آن ها فورا موضوع را به موفقیت های شما عوض می کنند، محض احتیاط تا سوالتان را دوباره تکرار نکنید.
اما از شوخی بگذریم، زمانی که افراد با تیپ سه اینیاگرام در حال فروپاشی هستند، آن را زیر نقاب موفقیت مخفی می کنند. راهکار آن ها برای بقا، نشان دادن شایستگی و موفقیت است، تا حدی که خودشان را قانع کنند که هنوز ارزشمندند.
کم کردن سرعت یا اینکه شکست خورده دیده شوند، به آن ها احساس شرم عمیقی می دهد. بنابراین به جای استراحت کردن، سعی می کنند با عملکرد بهتر، از درد پیشی بگیرند. سخت تر تلاش می کنند، بهتر به نظر می رسند، سرحال تر دیده می شوند.
آن ها ممکن است به طور کامل نیازها و احساسات واقعی خود را نادیده بگیرند و با آنکه ممکن است از نظر برخی افراد ریاکارانه به نظر برسد، دلیل آن واقعا این است که خودشان را با داشتن این باور شرطی کرده اند که ارزششان وابسته به کاری است که انجام می دهند، نه اینکه خودشان باشند.
نتیجه آن بی حسی عاطفگی، فرسودگی شغلی و این احساس روزافزون است که زندگی که دارند برای فرد دیگری است نه خودشان. در نهایت این نقاب کنار می رود. آن ها ممکن است در اوج موفقیت احساس کنند یک «متقلب» هستند یا تعجب کنند که چرا پس از رسیدن به هدفی که مدت ها دنبال آن بوده اند، اینقدر احساس پوچی می کنند.
چیزی که آن ها نیاز دارند فضایی برای آشفته بودن، داشتن نااطمینانی و مفید نبودن بدون از دست دادن عشق یا احترام است. اینکه بشوند «به دلیل موفقیت هایت ارزشمند نیستی. به این دلیل که خودت هستی، ارزشمندی» و اینکه یاد بگیرند که این اصالت است نه کمال گرایی که تعلق واقعی را می سازد. اما شروع این مسیر سخت است و اغلب همان بخش اول مانند یک سربالایی با شیب زیاد به نظر می رسد.
برای شناخت بهتر خود، مقاله زیر را مطالعه کنید:
تیپ چهار اینیاگرام در حالیکه به شکل نمایشی به یک پنجره باران خورده زل زده است، درست مثل شخصیت اصلی یک فیلم هنری اروپایی درباره اشتیاق و نبوغ درک نشده، می گوید: «حالم خوبه.» این شخصیت ها به سه پیام آخر شما جواب نداده اند اما تصویر سیاه و سفیدی از دست خود در حالیکه یک گل بابونه پژمرده را در دست گرفته اند، با کپشن «بعضی چیزها می شکفند، فقط برای اینکه فراموش شوند»، پست کرده اند.
به آن ها پیشنهاد کمک می دهید، ولی می گویند «چیز مهمی نیست.» دوباره می پرسید. می گویند «فقط نیاز دارم مدتی تنها باشم.» با این حال برای دیدنشان می روید و آن ها به آرامی پلک می زنند، مانند یک گوزن زخمی که در خفا تمام مدت دوست داشته است بیایید اما نمی داند حالا که در معرض این توجه عاطفی قرار گرفته است، چه واکنشی نشان دهد.
این افراد به طرز عجیبی همزمان هم زیبا و آراسته اند و هم در آستانه فروپاشی کامل. آن ها برای چشیدن طعم خاص این درد، یک پلی لیست مخصوص دارند که اسم آن را گذاشته اند «فروپاشی آرام در گام سل مینور». رنج کشیدن این شخصیت ها شبیه یک پینترست برد افسرده از وحشت اگزیستانسیال است.
اما از شوخی بگذریم، زمانی که تیپ چهاری ها در حال فروپاشی هستند، به درون دنیای خیالی خود یا نسخه های زیبا شده ای از دردشان فرو می روند. آن آسیب واقعی، آن درد عمیق قطع ارتباط، شرم یا اشتیاق، از فیلتر لایه هایی از استعاره و رمز و راز عبور می کند. اینطور برایشان امن تر است. اینطور «جذاب» باقی می مانند. این کار به رنجشان شکل می دهد.
آن ها ممکن است خود را منزوی کنند، نه به این دلیل که علاقه ای به ارتباط ندارند. بلکه در اعماق درونشان امیدوارند کسی به شکل شهودی دردشان را درک کند و بیاید آن ها را نجات دهد، بدون اینکه مجبور باشند آن را درخواست کنند. چون درخواست کردن برایشان بیش از حد آسیب پذیر و پیش پا افتاده است. این افراد می خواهند بابت کسی که هستند انتخاب شوند، نه به خاطر چیزی که نیاز دارند.
تیپ چهاری ها ممکن است باور داشته باشند که این شدت عاطفی آن ها را از دیگران متمایز می کند، اما همین ویژگی ها ممکن است به حس بیگانگی آن ها عمق ببخشد. این شخصیت ها به خصوص با غریزه محافظت از خود ممکن است تلاش کنند ارزش خود را با رنح کشیدن در سکوت به دست آورند، با این باور که تحمل رنج با وقار و خویشتن داری، آن ها را به نوعی نجیب تر یا واقعی تر می کند.
چیزی که این افراد نیاز دارند، ریسک رک بودن است. یعنی اینکه نیازهای خود را به زبان بیاورند، حتی اگر برایشان ناخوشایند یا ضدحال باشد. اینکه بدانند نه ناکافی هستند نه بیش از حد پیچیده، فقط انسان هستند. اینکه متوجه شوند احساساتشان الزاما گواهی بر حقیقت نیستند.
این افراد وسوسه می شوند به احساسات منفی بیشتر بها بدهند، اما درمان واقعی چه زمانی رخ می دهد؟ وقتی که تمرکز خود را برآنچه به آن باور دارند بگذارند، آنچه برایشان مهم است و آنچه واقعا قلبشان را به تپش وا می دارد.
چطور می توانند این تمرکز را معطوف به این قضیه کنند؟ با حرکت کردن به سمت عمل کردن در راستای هدفی که به آن باور دارند. آن ها به این شکل به شفا یافتن و یگانگی نزدیک تر می شوند.
برای شناخت بهتر خود، مقاله زیر را بخوانید:
فرد با تیپ پنج اینیاگرام می گوید «حالم خوبه» و بلافاصله در کنج امن زیر پتوی خود ناپدید می شود، در حالیکه 47 تب روی مرورگر خود باز کرده و در حال تماشای پلی لیستی در یوتیوب با عنوان «چطور خارج از جامعه زنده بمانیم» است.
او چهار روز است که جوابتان را نداده است اما می بینید که آنلاین است. احتمالا در حال تحقیق درباره قحطی های تاریخی یا تماشای یک مقاله ویدیویی درباره فلسفه سکوت. او دور همه را خط کشیده است. ظرفیت احساسی اش پر شده و روی حالت کم مصرف باتری رفته است. تعامل اجتماعی در حال حاضر دقیقه ای 1 میلیون تومان هزینه دارد و او ورشکست شده است.
وقتی موفق می شوید او را سرانجام پیدا کنید، با قیافه ای منگ و گیج بیرون می آید. شبیه کسی که تازه یادش افتاده است آدم ها هم وجود دارند. او چنین جملاتی می گوید «داشتم به این فکر می کردم که» یا «فقط به کمی خلوت نیاز داشتم» یا «واقعا از کسی فرار نمی کردم.»
در همین حال او در سکوت در حال فروپاشی است. او درباره واقعیت های جایگزین در گوگل جستجو می کند و با تحلیل کردن احساسات خود از یک فاصله امن از حس کردن آن ها طفره می رود و با خودش فکر می کند که آیا می شود تمام احساسات بشر را در یک فایل پی دی اف دانلود کرد و سپس دیگر درباره آن حرف نزد؟
اما از شوخی بگذریم، زمانی که تیپ پنجی ها در حال فروپاشی هستند، عقب نشینی می کنند. آن هم کاملا جدی. راهکار آن ها برای مقابله با بحران، صرفه جویی حداکثری در انرژی و جلوگیری از فرسودگی ذهنی و عاطفی است. به همین دلیل به اعماق درون خود پناه می برند، دریچه های احساسات را می بندند و سعی می کنند که اوضاع را فقط از طریق منطق و تحلیل مدیریت کنند.
این شخصیت ها ممکن است به طور کامل به احساسات و بدن خود توجه نکرده و سعی کنند نیازهای پیچیده عاطفی را به معماهای قابل حل تقلیل دهند. منطقشان این است که «اگر فقط بتوانم بفهمم چه خبر است، دیگر مجبور نیستم آن را احساس کنم.» اما مشکل اینجاست که شما نمی توانید درد را به صورت منطقی و ذهنی کالبدشکافی کرده تا آن را مهار و وادار به تسلیم کنید.
این افراد همچنین منابع درونی محدودی برای سروکله زدن با مردم، سروصداها یا نیازها (چه نیازهای خودشان، چه سایرین) دارند. بنابراین زمانی که مطالبه گری های زندگی بیش از حد می شود، خاموش می شوند. چنین رفتاری از نظر برخی افراد اهمیت ندادن است و در بعضی مواقع ممکن است این چنین باشد، اما اغلب علت آن این است که بدن آن ها در حالت قرنطینه اضطراری قرار گرفته است.
چیزی که این افراد به آن نیاز دارند زمان بیشتر برای فکر کردن نیست، حتی اگر اینطور حس کنند. آن ها به شجاعت برای عمل کردن نیاز دارند. برای اینکه از کتابخانه ذهن خود بیرون آیند و پا به درون دنیای آشفته و غیرقابل پیش بینی بگذارند که در آن دانش واقعا می تواند مفید و کاربردی باشد.
تیپ پنجی ها زمانی رشد می کنند که از احتکار اطلاعات مانند محافظت از یک گنج دست بردارند و شروع به استفاده از آن برای ساختن، خلق، حرف زدن و ریسک کردن کنند. معنای آن این است که به قدری به خودشان اعتماد کنند که فضایی را اشغال کنند، درگیر شوند و تلاش کنند، حتی اگر هنوز تمام احتمالات را محاسبه نکرده باشند.
داشتن اعتماد به نفس واقعی این نیست که همه چیز را بدانید، بلکه از انجام دادن کار، یادگیری از طریق آزمون خطا و کمی سرسختی و تلاش می آید. لذت واقعی دقیقا در همین نقطه نهفته است، یعنی در عمل کردن نه فقط در نظاره گر بودن. شادی در آن لحظه نابی است که این افراد متوجه می شوند که فقط دانا و باهوش نیستند، بلکه توانا و قادر به انجام کار نیز هستند.
برای کمک بهتر به همکاران خود، مقاله زیر را مطالعه کنید: